تاریخ معاصر گیلان
[1399/02/15]
نهضت جنگل در آیینه داوری(۲)
دکتر فریدون شایسته و عبدالله مستوفی

عبدالله مستوفی، از کارگزاران دوره پهلوی اول، درباره میرزاکوچک و ماهیت نهضت جنگل، می نویسد: در کابینه مشیرالدوله و سپهدار دیدیم که با این که متجاسرین از طرف قوای جنگل، امیدواریها داده و با این قوه ارسال و مرسولاتی داشتند، بالاخره توانستند آنان را به خود ملحق کنند. اگر در این کارمتجاسرین، کامروا نشدند، سبب آن، همان وطنپرستی و مسلمانی شخص میرزاکوچک خان بوده، که الحق در تمام مدت نهضت جنگل یک قدم بر خلاف دیانت و حب وطن برنداشته، حتی در مواقعی که کابینههای صالحی مثل: کابینه مشیرالدوله، مستوفیالممالک و علاالسلطنه، روی کار میآمدند، همواره خود را از تماس با دولتیان، برکنار میگرفته که دولت به آزادی مشغول عملیات اصلاحی خود شود و شاید دراین مواقع، اگر از تجدید دولتهای کارچاقکن خارجی اطمینان پیدا میکرده، برای تسلیم هم حاضر بوده است. در جنگ بین متجاسرین و دولت، و تدارک مقدمات کودتا، هم شاید میرزاکوچک خان برای این منظور خود را برکنار گرفته و قوای خود را دست نخورده نگاه داشته بود که بعد از آن که زمینه روشنتر شود، به نفع کشور، وارد عملیات گردد. اکثریت عدهای هم که به دور او گرد آمده بودند، واقعا به او ایمان داشته و اوامر رئیس خود را که در خوردوخوراک و منزل و لباس، مثل یکی از آنها بود را از جان و دل اطاعت میکردند.
میرزاکوچک خان، مرد مسلمان متنسک و بیآزاری بوده و در انقلابات چندساله گیلان، در ضمن جلوگیری از تطاول قشون روس و انگلیس، خدمتهای ذیقیمتی به اهل ولایت خود کرده است. ولی در این موقع، که مطابق آرزوی همه ایرانیان بنا بود که دولت مقتدری به وجود آید، از بین رفتن قوه جنگل و ختم دوره قدرت او ناگزیر بود. کاش این مرد پاک، هم مثل خالوقربان، با عده و اسلحه سازوبرگ خود تسلیم شده و مثلا با رتبه سرتیپی یا سرلشکری، مشغول خدمت میگشت و کشور را از استفاده وجودی شخص قانع باایمان وطنپرست جدی بیآزاری مثل خود محروم نمیکرد. اگرچه شاید در این صورت همین اخلاق او که مخالف رویه همکاران بد خود بود، سبب میشد که از راه دیگر برآمده پاپوش برای او بدوزند و در مجلس به زندگانی او خاتمه دهند. ولی در هر حال، احتمال استفاده وجودی او بیش از این میشد که در کوه از سرما و شاید گرسنگی نفله شود. درمورد این مرد پاک که مساوات مسلمانی را در تمام کارهای خود کاملا رعایت میکرده و با افراد خود، یک جور غذا میخورده و یک جور لباس میپوشیده و هیچ گونه داعیه و علاقهای حتی به خانه و زن و فرزند، از خود هم نشان نمیداد و همواره فکرش این بوده که قدرتی را که روزگار برایش تدارک دیده است، در راه خیر جامعه به کار اندازد، من بی ضجه -مویه و راه انداختن تظاهرات مردمپرستی و بیناله و نفرین و طعن و لعن به سردارسپه، فقط برای او ترحیم می کنم. زیرا این مرد را شخص پاک وطنپرست، مسلمان بیآلایشی به جا آوردهام، نامش زنده و جاوید باد. ولی در عین حال معتقدم که اگر رورزگار، وسایل ترقی بیشتری برای او فراهم کرده و از ریاست ولایتی به ریاست ملتی میرسید، سادگی او با حقهبازیهایی که ناگزیر شیادها، دراطرافش، به راه می انداختند، سازگار نشده و از کار باز میماند. ریاست جامعه یک کشور، غیر از صدق و صفا و بیطعمی و بیغرضی، لوازم دیگری هم دارد که "گیلک مرد"، از آنها، به دور بوده است.
منبع: تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه یا شرح زندگانی من، جلدسوم، تهران، انتشارات زوار، چاپ چهارم ۱۳۷۷، صص۳۶۰ و۳۶۴-۳۶۵.