مشروح مذاکرات مجلس ملى، دوره14
[1396/05/17]
جلسه: 4 صورت مشروح مجلس روز چهارشنبه 17 اسفند ماه1322
فهرست مطالب:
1-تصویب صورت مجلس
2-بقیه مذاکره و تصویب استوارنامه آقاى سید ضیاء الدین طباطبایى
3- موقع و دستور جلسه- ختم جلسه
مشروح مذاکرات مجلس ملى، دوره14
جلسه: 4
صورت مشروح مجلس روز چهارشنبه 17 اسفند ماه1322
فهرست مطالب:
1-تصویب صورت مجلس
2-بقیه مذاکره و تصویب استوارنامه آقاى سید ضیاء الدین طباطبایى
3- موقع و دستور جلسه- ختم جلسه
مجلس دو ساعت پیش از ظهر به ریاست آقاى اسعد تشکیل گردید
صورت مجلس روز سهشنبه 15 اسفند ماه را آقاى جواد مسعودى منشى قرائت نمودند
(اسامی غایبین جلسه گذشته که ضمن صورت مجلس خوانده شده است:
غایبین بیاجازه - آقایان:مؤید قوامی - کفایی - سلطانی . )
1 - تصویب صورت مجلس
رئیس- در صورت مجلس نظرى نیست (خیر) صورت مجلس تصویب شد . آقاى دکتر مصدق
2 - بقیه مذاکره و تصویب استوارنامه آقاى سیدضیاءالدین طباطبایى
دکتر مصدق- قبلاً از آقایان هموطنان تقاضا میکنم که رعایت نظامات مجلس را بفرمایند و براى هر کس چه خوب بگوید و چه بد بگوید دست نزنند و ابراز احساسات نفرمایند مجلس باید منظم باشد که ما بتوانیم مقصود خودمان و وظیفه خودمان را ادا کنیم ملاحظه بفرمایید دیروز در اثر آن اظهار احساساتى که شد مجلس بر هم خورد و ما نتوانستیم جلسه را تمام کنیم. مقصود خودمان را به پایان برسانیم (صحیح است) چون شنیدم بعضى از آقایان میخواهند که راجع به جرمى که آقاى آقا سید ضیاءالدین به من نسبت دادند صحبت کنند و با ایشان مخالفت نمایند بنده لازم است عرض کنم که به مصداق الکلام بجز الکلام هر چه در این قبیل موضوعات بردبارى شود نتیجه بیشتر است مردم به حضرت سیدالشهداء (ع) چرا معتقدند براى این که او در راه آزادى صدماتى کشید و جان خود را فداى امت کرده بابى انت و امى یا ابا عبدالله پس متهم که سگ آستان حضرتم باید به آقا و مولاى خود تأسى کنم و براى خیر این مردم و براى آزادى این جامعه هرگونه فحش و ناسزا بشنوم مگر نبود که مدرس در همین مجلس سیلى خورد مگر نه این است که مقام مدرس در این جامعه به واسطه مشقاتى که دید مگر نه این است که شربت شهادت چشید من هم دست کم از او ندارم و خود را
+++
براى هر کارى آماده نموده و به طورى که عرض کردم آرزومندم به درجه شهادت نایل شوم .
آقا دو قسمت از نطق مرا که تصور نمودند منطقى ضعیف است مورد بحث قرار دادند .
«1»یکى راجع به مدیر روزنامه رئیسالوزرا نباید شود از این اظهار من نظرم این نبود که اشراف مملکت باید همیشه رئیسالوزرا باشند بلکه نظر من این بود که یک مدیر روزنامه که طى مراحل ننموده و تجربیاتى حاصل نکرده است نمیتواند در رأس مملکت واقع شود امروز چراغهاى ادارى و امور سیاسى به قدرى پیچیده و درهم است که در هر رشتهاى از علوم اشخاصى باید متخصص باشند روزى بود که در جامعه بشرى یک نفر کارها را میکرد ولى امروز که درجه تمدن به اوج ترقى رسیده براى هر شعبهاى از شعب یک علم اشخاص متخصص لازم است نمیتوان باور کرد که یک مدیر روزنامه بدون طى مراحل از امور ادارى و سیاسى طورى بهرهمند باشد که بتواند براى مملکت مفید واقع شود و هیچ مثالى بهتر از کار خود آقا نیست که دو ماه تاب نیاورده و راه فرار را پیش گرفت هیچ کس نمیتواند ادعا کند ایران که سالها از آزادى و دموکراسى دور بود از دولت انگلستان جلوتر برود اگر در انگلستان یک مدیر روزنامه میتواند بدون طى مراحل به مقام نخست وزیرى برسد ما هم حرفى نداریم که مدیران جراید هر یک به نوبه چندى نخست وزیر باشند .
2- موضوع دیگر نطق من که مورد حمله آقا واقع شد مخالفت اهالى فارس بود که آقا فرمودند در تمام مملکت کسى با من مخالفت نکرد و فقط اهالى فارس به واسطه تحریکات دکتر مصدق به من سر فرود نیاوردند و مخالفت نمودند .
من خیلى متأسفم که آقا نخواستند و یا نتوانستند درک کنند که این مقامى که من در جامعه دارم از این مخالفت دارم آرمیتاژ اسمیت که شما او را آوردید براى چه خواست مرا ببیند براى چه در چهارمحال که بودم وزیر شدم براى چه آرمیتاژ مدتى منتظر شد که با من همکارى کند براى چه من در دوره پنجم تقنینیه از تهران انتخاب شدم ایراد بزرگى که به ولات دیگر بود همین بود که تسلیم شدند و مصالح ملى را نتوانستند بگویند .
آقا فرمودند که من به سلطان احمدشاه بد گفتهام من هیچ وقت به ایشان بد نگفتهام و فقط ایرادى که داشتم این بود تسلیم کودتا شد و به من تلگراف نمود که به فوریت حرکت کنم تا این که مرا گرفتار پنجه بیرحمى شما کند من وقتی که تلگراف شما رسید همان طور که گفتم تصمیم گرفتم که با سوابق بدى که شما داشتید اگر رئیسالوزرا شما بودید مخالفت کنم پس از این که معلوم شد شما رئیسالوزایید به آقاى شیخ مرتضى محلاتى حجهالاسلام شیراز پیغام دادم که دیگر من نمیتوانم در این ایالت بمانم و علت هم این است که به دولت جدیدالتشکیل عقیده ندارم ایشان جواب دادند که به شما ایمان و عقیده داریم و با شما هستیم تا هر کجا که بتوانیم .
آقا میدانند که اهل فارس چرا به من معتقد بودند من در اروپا بعد از کابینه قرارداد وزیر عدلیه شدم از راه فارس به ایران آمده و در شیراز به واسطه درخواست اهالى ماندم اول نمیخواستم که قبول خدمت کنم اهالى از این نظر که مرا به در آمدهاى آنجا تطمیع کنند پیشنهاداتى نمودند و در سال 116 هزار تومان براى من قلمداد نمودند و گفتند که یک ماه درآمد ایالت مساوى با یک سال حقوق وزارت است من از این پیشنهادات تعجب نمودم و به کلى از قبول کار امتناع نمودم و چون اهالى مرا شناخته و آنهایى که به من میخواستند این وجوه را برسانند تعهد نمودند که نه خودشان چیزى بگیرند و نه به من چیزى بدهند من در شیراز ماندم و شما میتوانستید از اهل آنجا سؤال کنید که آنهایى که وجوه مشروعى به من دادهاند کیا هستند من از آقا سؤال کردم که اگر شما احتیاج نداشتید چرا موقع فرار از خزانه مملکت دستبرد نمودید و اگر احتیاج داشتید در این 23 سال از چه ممر تحصیل نمودید و از چه محلى سرمایه هنگفتى که دارید به دست آوردید آقا به این سؤال من که جواب نداد مکدر هم شد و مرا جانى خطاب کرد خوب است آقا بفرمایند که مستوفى بودن چه عیبى براى من میشود
+++
من در دوره استبداد ده سال مستوفى بودم خوب است بفرمایند که آن مستوفىها تماماً در عرض سال چه مبلغ به مالیه خسارت میرساندند و بعضى از رؤسا امروز یا همین وزرایى که در انتخابات امسال دخالت نمودند به قدر یک قرن مداخل آنها به جیب نزدند به تمام رؤسا امروز میشود ایراد گرفت و نه به هر کسى که مستوفى بوده است میتوان بد گفت هر کس در جامعه مقامى دارد من اگر خالصه هم خریده باشم دزدى نکردهام و از مالیه مملکت چیزى به جیب نزدهام مگر در این سالهاى اخیر مردم املاک خالصه نخریدند مگر دولت براى این که املاک آباد شود خالصهجات را به مردم انتقال نداد با این حال از آقا خواهانم که آن خالصهای که من از دولت خریدم و آن مبلغى که من از این راه به دست آوردم تعیین کنند .
من از آقا سؤال کردم که چرا مردم را حبس نمودید جواب دادند که مردم را حبس نمودم و تحت نظر گذاردم و بالاخره گفتند که رئیسالوزرا بودم و هر چه میخواستم مینمودم اگر یک رئیسالوزرایى میتواند در مجلس چنین اظهارى بکند من حاضرم که حرف خود را پس بگیرم .
آقاى باید بفرمایند براى چه مردم را گرفتند و تقصیر آنها چه بود و از این کار چه نظر داشتند من از آقا سؤال نمودم که اگر شما قرارداد را الغا کردید قشون جنوب را براى چه به رسمیت شناختید و آرمیتاژ اسمیت را به چه دلیل مجدداً به وزارت مالیه آوردید در مورد اول به قدرى مذاکراتشان مبهم بود که نه من بلکه احدى از فرمایشات آقا چیزى درک نکرد و در مورد دوم بالصراحه فرمودند در این باب نمیتوانم توضیحاتى بدهم اگر یک رئیسالوزرا در یک چنین قضیه حیاتى مملکت نتواند توضیح دهد ملت باید او را سنگسار نماید.
روزنامه ایران شماره 2557 هشتم مهرماه 1322 در تحت عنوان پیشواز ورود آقاى سیدضیاءالدین به تهران مینویسد .
آقاى سید ضیاءالدین طباطبایى از احساسات حسن ظن عمومى نسبت به ایشان شرح مبسوطى ایراد نمودند و از احساسات دوستان و معتقدین خود اظهار مسرت و تشکر نموده و در پاسخ آقاى سید مصطفى طباطبایى این نکته را نیز اضافه کردند که تا عمل نبینید به کسى اعتماد نکنید و باز در همین جا فرمودند ما اگر توانستیم معنویات خود را اصلاح کنیم به شما اطمینان میدهم که در انجام امور پیروز و موفق خواهیم شد .
راجع به اعمال آقا شرح مبسوطى روز گذشته عرض شد که آقا در عمل امتحانات بسیار بدى دادند ولى راجع به اصلاح معنویات که از ایشان توضیح خواستم جوابى ندادند آیا ممکن است زمامدارى صاحب مرام باشد و نسبت به مرام خود توضیحاتى ندهد و مردم را از عقیده و فکر خود مستحضر ننماید.
من هر چه خواستم بفهمم که مراد آقا از اصلاح معنویات چیست چیزى نفهمیدم .
جامعه باید به خدمات وطنپرستانه و اشخاص بزرگ مملکت قدر بگذارد و آنها را تقدیر کند و اشخاص وطنپرست را تشویق نماید تا آنها بتوانند به مملکت خدمت کنند.
دیروز در این مجلس آقا به تمام رجال وطن پرست که دولهها و سلطنهها و ملکها بودند بد گفت و آبروى آنها را برد و براى آنها چیزى باقى نگذاشت مجلس جاى این نیست که کسى برخیزد و به اشخاصى که سالهاى متمادى با صداقت رفتار کردهاند توهین کند اگر شما به آن اشخاص معتقد نبودید چرا این اندازه آنها را دعوت کردید (صحیح است) اگر آقاى مؤتمنالملک براى ریاست مجلس بد است جرا از ایشان مکدر شدید که قبول نکرد و چرا به آقایى که در مجلس تشریف دارند و به شخصیتهاى مهم توهین میکنند پیشنهاد ریاست نکردید شما که چنین شخصى را در مجلس دارید چرا عقب مؤتمنالملک رفتید (صحیح است) و چرا به من پیشنهاد ریاست نمودید اینها یک چیزهایى است که براى مجلس شوراى ملى بسیار بد است مجلس شوراى ملى باید با مملکت یکى باشد مجلس شوراى ملى باید فرقى بین خود و ملت نگذارد مجلس باید خود را از ملت بداند (صحیح
+++
است) مجلس باید با ملت یکى باشد و به جامعه خدمت نماید (صحیح است) مجلس باید با ملت یکى باشد و به جامعه خدمت نماید (صحیح است) آن مجلس شوراى ملى که از ملت جدا باشد و به این اباطیل معتقد شود مجلس شوراى ملى ایران نیست .
رئیس- آقاى سید ضیاءالدین
سید ضیاءالدین- بند ه دیروز نتوانستم تمام عرایض خودم را عرض کنم (بعضى از نمایندگان- حالا بفرمایید) اطاعت میکنم چون که یکى از آقایان به بنده فرمودند که دیر شده است و باید مجلس را ختم کنیم و از این پیش آمد هم متأسفم و هم مسرور متأسفم از این که وقت مجلس دو روز باید راجع به اعتبارنامه من ضایع شود و مسرورم که این پیش آمد سبب شد که یک حقایقى را که دیروز مجال نشده است حالا عرض کنم اولاً دیروز آقاى دکتر فرمودند یک کلمه فرمایشى دارند و بنده منتظر نبودم که یک خطابه مرقوم فرمایند و جون این انتظار را نداشتم خطابه ننوشتم و حالا مجبور هستم که از حفظ مطالبی را که یادداشت کرده بودم عرض کنم قبل از شروع در جواب فرمایشات آقاى دکتر یک توضیحى باید عرض کنم فرمودند به تمام دولهها و ملکها و سلطنهها اهانت کردهام بنده اطمینان میدهم به جنابعالى که قصدم این نبوده است و اگر در این موضوع یک توضیحى دادم سببش اهانتى بود که حضرتعالى به روزنامهنویسها و مدیر روزنامهنویس و طبقه غیر دولهها و سلطنهها فرمودید و امروز آمدید اصلاح کنید خرابترش کردید فرمودید که یک نفر روزنامهنویس باید کارپر ادارى داشته باشد و در دوایر کار کرده باشد تا بتواند رئیسالوزرا بشود الحمدلله که هستند امروز در مجلس کسانى برخلاف بیست سال پیش که میدانند کلمانسو که فرانسه را در بزرگترین جنگها نجات داد یک روزنامهنویس بود و در کار دولتى نبود مستوفى هم نبود در هیچ یک از امر ادارى هم تخصص نداشت تحصیلاتش در طب بود ولى خدا به او یک قریحه داده بود که یک رجال سیاسى شد یکى از بزرگترین خطباى فرانسه در مدت چهل سال کلمانسو بود این کلمانسو در هیچ اداره سابقه نداشت (دکتر مصدق- وکیل بود) استدعا میکنم بین عرایض بنده فرمایشى نفرمایید بگذارید که بنده عرایض خودم را عرض کنم بنده دفعه اول است که به پارلمان آمدهام شما که سابقه دارید در پارلمان باید پارلمانى بودن به بنده یاد بدهید (صحیح است) دیروز فرمودید که یک روزنامه نویس نمیتواند رئیسالوزرا بشود مگر این که سابقه کار ادارات دولتى داشته باشد (دکتر مصدق- طى مراحل عرض کردم) (رئیس- آقا تذکر میدهم) بنده یا جواب آقا را باید عرض کنم یا عرایض خودم را باید عرض کنم (بعضى از نمایندگان- خطابتان به ما باشد) پس بنده فرمایشات جنابعالى را نمىشنوم به هر حال بنده مى خواهم این مطلب در این مملکت حل شود که هر کس که لیاقت داشته باشد میتواند رئیسالوزرا بشود خواه دوله خواه سلطنه خواه تاجر خواه بزرگ خواه حمال (صفوى- خواه روزنامه نویس) ریاست وزرایى ارث نیست وزارت ارث نیست این اهانت ایشان به عالم مطبوعات همان مطبوعاتى که اجازه داد که آقاى دکتر بیایند اینجا و به اسم ملت حرف بزنند به مطبوعات توهین شد. وقتى که من آمدم روزنامهنویس شدم شما و امثال شما این را یک کار مبتذلى میدانستید حتى در تحت تأثیر عقاید امثال شما پدر مرحومم به من گفت اى خدا کار من به کجا رسیده است که پسر من باید روزنامهنویس باشد ولى من اهمیت مطبوعات را میدانستم و نویسندگان را همدوش انبیا و بزرگان و مربى بشر و مربى هیئت اجتماعیه میدانستم آقاى دکتر اگر اسائه ادبى نسبت به ملکها و دولهها و سلطنهها شد از این جهت بود ولى بنده انکار نمیکنم و تقدیر میکنم در مملکت ایران رجال باشرف و حقیقت و خدمتگذارى بودند که داراى لقب ملک و دوله و سلطنه بودند مثل مرحوم ناصرالملک مرحوم مستوفىالممالک مرحوم مشیرالدوله آقاى مؤتمنالملک آقاى ضیاءالملک که از دیروز سر ملک به بنده با نظر بىلطفى نگاه میکنند بنده ایشان را از اشخاص شریف میدانم و با این که ضیاءالملک هستند ایشان را شخص شریفى میدانستم و قصدم توهین نبود و بین محبوسین هم آنهایى که محبوس بودند عرض نکردم که خائن بودند عرض نکردم بىشرف بودند عرض نکردم
+++
بد بودند عرض نکردم خوب بودند بنده آنها را محاکمه نکرده بودم و کسى را که محاکمه نکرده بودم نمیتوانم در بارهشان قضاوت کنم و فقط عرض کردم که یک نفر رئیسالوزرا در 1299 که قانون مجازات عمومى در این مملکت وضع نشده بود و حبس کردن مردم این مملکت براى وزیر و کدخدا و حاکم یک امر عادى بود بنده نظر به مسئولیت خودم مقتضى دیدم که یک عده را که کارهاى مملکت را فلج میکردند آنها را تحت نظر قرار بدهم ولى البته بنده روزى که آنها را تحت نظر قرار دادم یک عدهاى را بنده این طور کردم و اقرار هم میکنم پیش از این که رئیسالوزرا بشوم این کار را کردم با این که اعلیحضرت پهلوى سردار سپه اینجا نیست از جوانمردى من دور است که او را متهم کنم و بگویم او کرد خیر بنده کردم یک عده را من اسم بردم و یک عده را گفتم هر کسى را که خودتان تصور میکنید بگیرید و یک عده را خودتان آزاد بکنید از جمله مرحوم سردار معظم که یک ماه و نیم بعد از کودتا بدون اطلاع من ایشان را در تحت نظر قرار دادند پس از آن بنده مقتضى دانستم که ایشان را بگویم تشریف ببرند به قم براى زیارت (دکتر مصدق- مدرس) همان مدرس مرحوم تشریف بردند به قزوین در قزوین آزاد بودند از اهالى قزوین تحقیق کنید با کمال آزادى آنجا بودند بنده کسى را حبس نکردم ولى همان مدرس را کشتند و شما حرف نزدید دیگران را کشتند شما استیضاح نکردید باز تکرار میکنم داماد شما برادرزاده شما اساس عدلیه ایران را بر هم زد داماد شما مجرمترین رئیسالوزراى ایران بود پنجاه و سه نفر آزادى طلب ایران را به محبس انداخت و کشت شما حرف نزدید شما استیضاحى نکردید شما سؤالى نکردید نرفتید بگویید داماد من نکن ول کن خودت را بکش و مردم را نکش من حبس کردم به قول شما به اسم خودم در تحتنظر قار دادم من رئیسالوزراى مسئول بودم سرنوشت ایران در دست من بود من اگر براى نجات یک مملکتى عمداً یا سهواً تشخیص بدهم که یک عده از رجال مملکت در تحت نظر قرار بگیرند ولى کسى را نگفتم اذیت کنند کسى را نگفتم بکشند و براى غرض شخصى تحتنظر قرار ندارم و این براى من جرمى نیست عرض کردم قانون مجازات عمومى آن وقت در ایران نبود هیچ قانونى نبود که یک رئیسالوزرایى اجازه نداشته باشد یک عده را تحت توقیف قرار بدهد (نراقى- قانون اساسى بود) عرض کردم ضمن عرایض بنده فرمایشى نفرمایید قانون اساسى بود ولى از اول مشروطیت هر روز هزارها ایرانى در اقطار ایران حبس میشدند و کسى حرف نمیزد من بدعتى نکردم من سابقه ایجاد نکردم امرى بود واقع همه میکردند ولى دیگران میکردند براى دزدى براى غارتگرى براى بردن مال مردم براى خراب کردن خانه مردم ولى من براى غرض شخصى نکردم آقایان مصالح عالیه مملکت. من که از جان خودم میگذرم آیا باید اندیشه داشته باشم که ده نفر بیست نفر سى نفر دو ماه با کمال احترام با منتهاى رفاهیت در تحت نظر باشند انصاف بدهید ولى عرض کردم پس از من کشتند تلف کردند انژکسیون زدند چه که نکردند چرا استیضاح نکردید چرا سؤال نکردید فرمودید حضرتعالى بر ضد سلطان احمد شاه مرحوم صحبت نفرمودند و برله اعلیحضرت پهلوى آقاى سردار سپه وقت بیانى نفرمودید دیروز انکار کردید متأسف هستم که امروز عین نطق شما را براى کمک با حافظه شما براى شما میخوانم مجله آینده است پس از فرمایشاتى که میفرمایید میفرمایید عرض کنم به طورى که تشخیص دادم حضرتعالى با بنده غرض شخصى ندارید. تمام اظهارات شما و تمام کارهاى شما مربوط به غرض شخصى بوده است و تملق و چاپلوسى شما حتى مخالفتتان با مرحوم سلطان احمدشاه براى غرض شخصى و تملق و چاپلوسى از سردار سپه براى غرض شخصى بود (خنده بلند دکتر مصدق) پس از مقدمه میفرمایید اما نسبت به سلاطین قاجاریه من کاملاً مأیوسم زیرا خدماتى به مملکت نکردند که من امروز بتوانم در واقع و نفسالامر دفاع کنم به چه دلیل؟ این معلوم میشود که غرض شخصى است یعنى اگر احمدشاه برحسب تقاضاى من شما را احضار نمیکرد لایق سلطنت ایران بود و چون که کرد لایق نیست در صورتی که دیروز فرمودید مرحوم مظفرالدین شاه چه بود
+++
مرحوم احمدشاه چه بود اما راجع به آقاى سردار سپه راجع به سردار سپه میفرمایید اما رضاخان پهلوى که من به ایشان عقیده مندم ارادتمندم ایشان از وقت زمامداراى خودشان یک خدماتى به امنیت مملکت کردهاند و به این ملاحظه بنده مایل به ایشان هستم به چه دلیل متمایل به ایشان هستید براى حفظ خودم براى حفظ کسب خودم و خویشاوندان خودم موافق بودم با زمامدارى ایشان براى چه؟ براى این که من چه میخواهم آسایش میخواهم امنیت میخواهم مجلس میخواهم و در حقیقت از پرتو وجود ایشان تمام این چیزها را در این دو ساله اخیر داشتهایم و مشغول کارهاى اساسى بودهایم این سردار سپهى که به شما امنیت داد آسایش داد شما را در کسب و کار خودتان آزاد گذاشت کى به شما داد جز سید ضیاءالدین اگر او بد است سید ضیاءالدین هم البته بد است اگر او خوب است چرا سید ضیاءالدین بد است پس چرا او خوب است و سید ضیاءالدین بد است اگر غرض شخصى نباشد دلیلش چیست شما که رضاخان را نمیشناختید این یک سربازى بود مانند هزاران سرباز بدبخت دیگر همین رضاخان بود که در جنگ هاى گیلانات برادر زنش کشته شد همین رضاخان بود که با چهارهزار نفر قزاق در قزوین افتاده بود و پس وامانده نان و گوشت قشون هندى را چهارماه به او میدادند کجا بودید آنجا سید ضیاءالدین او را آورد به شما معرفى کرد چه شد که او خوب بود سید ضیاءالدین بد بود اگر او خوب بود که من هم باید خوب باشم تا وقتى که او بود که من هم خوب بودم خدمت هم میکرد امنیت هم که داد پایتخت شما هم از خطر مصون ماند حالا در مقابل خدماتى که کردیم در مقابل خطراتى که از زن و بچه و مال شما به دور کردیم پاداش نمیخواهیم تقدیر نمیخواهیم اینجا شما فرمودید از خدمتگزاران مملکت باید تقدیر کرد چرا از من تقدیر نمیکنید چرا فحشم میدهید چرا ناسزا مى گویید یک بام و دو هوا که نمیشود آقا اما راجع به (آرمیتاژ اسمیت) من که قرارداد را الغا کردم چرا او را به خدمت وزارت مالیه آوردم یعنى پس از الغا قرارداد ایران و انگلیس من باید تمام مناسبات خود را با انگلستان قطع کنم بنده آرمیتاژ اسمیت را کنترات نکردم او کنترات شده بود کابینه مرحوم مشیرالدوله آرمتیاژ اسمیت را شخص شریف و ایران دوستى تشخیص داده بود از طرف دولت مشیرالدوله مأمور لندن شد براى تصفیه اختلافاتى که بین کمپانى ایران و انگلیس بود مرحوم آرمیتاژ اسمیت رفت و مأموریت خودش را انجام داد پانصد ششصد هزار لیره خوب یادم نیست دعاوى دولت ایران که کمپانى نفت نداده بود به کمپانى نفت ثابت کرد چند سال بود که برگشت به ایران و از تصادف بنده رئیسالوزرا بودم و چون که بنده قرارداد خود را با انگلیس لغو کرده بودم باید او را به پس گردانى از تهران بیرونش کنم و تمام مناسبات خودم را با انگلستان قطع کنم او براى دولت ایران کنترات شده بنده هیچ مانعى نمیدیدم بدون این که به او اختیاراتى بدهم او مانند یک نفر مستشار همان طور که یک نفر بلژیکى بود یک نفر فرانسوى بود همان طور که به واسطه موقعیت و وضعیت جنگ بینالمللى که از جاى دیگر نتوانستیم بیاوریم براى این که حضرتعالى پس از بیست و چهار سال از بنده استیضاح کنید نمیدانستم آقاى دکتر آرمیتاژ اسمیت والله که خود حضرتعالى هم دیدید و دلیل ایران دوستى آرمیتاژ اسمیت این است که خواست با شما و دیگران صحبتى بکند که اگر میتواند به ایران خدمتى کند بماند و اگر نمیتواند برود چنانچه رفت آرمیتاژ اسمیت اگر به ایران آمده بود یکى از رجال شریف و بزرگ انگلستان بود نیامده بود به این مملکت که چند سالى بماند و سالیانه یک مبلغى از دولت ایران حقوق بگیرد بعد از این که از اینجا رفت یکى از بزرگترین رجال و سکرتر ژنرال کمیسیون رپراسیون پاریس شد و تمام بزرگان اروپا مى آمدند در کمیسیونى که او منشى کلش بود کار میکردند و بعد از پنج شش سال هم که آنجا کار کرده رفت به هندوستان و یک مأموریت مهمى پیدا کرد و من خیلى متأسف هستم که شما نتوانستید از وجود آرمیتاژ اسمیت از اطلاعات او در ایران دوستى و براى مملکت خودتان استفاده کنید. اما آیا من چگونه زندگانى کردم یک سابقهای است در مجلس شوراى ملى که من
+++
به سهم خودم اگر سابقهاى قبول شود اعتراضى نخواهم داشت و آن این است که براى تصویب اعتبارنامه یک وکیل ملت براى این که بدانند صلاحیت دارد او یا نه از او مى پرسند که چطور زندگانى میکردى جنابعالى حق دارید از من راجع به اعمال دوره ریاست وزراییم سوال کنید ولى جنابعالى حق ندارید که از من بپرسید که پس از بیست و سه سال که از ایران دور بودهام چگونه زندگى میکردهام ولى این را به آقایان توضیح میدهم
نه به شما بنده هیچ دوره از ادوار عمرم به قدر دو مورد بىپول نشدم یکى موقعى بود که رئیسالوزراى ایران بودم قبل از این که رئیسالوزراى ایران بشوم مخارج روزنامه و اداره و اجزاى من ماهى چهار پنج هزار تومان خرج داشتم ولى روزی که رئیسالوزراى ایران شدم این عایدات را نداشتم و به همین دلیل روزنامه خود را تعطیل کردم که رئیسالوزراى ایران باشم و از خزانه مملکت و سعى خودم پول پیدا کنم و روزنامه منتشر کنم پس از سه ماه که در این مملکت فعال مایشاء بودم و هر کاری که میخواستم بکنم و بحمدلله کارى نکردم که موافق از روى شما سنگسار بشوم از این جهت براى فلج شدن آرزوى شما متأسف باشم یا نباشم نمیدانم پس از سه ماه از این مملکت حرکت کردم مرحوم احمدشاه برحسب تقاضاى سردار سپه از خزانه مملکت بیست و پنج هزار تومان پول به من داد زیرا میدانست که من دینارى ندارم من به سردار سپه گفتم که من خانه شخصى دارم و مطبعه دارم بعد از حرکت من این مبلغ را قبول میکنم به این شرط که در هیئت وزرا قبول شود اگر هیئت وزرا قبول نکردند مطبعه و خانه مرا ضبط کنند سردار سپه جواب داد خدمات شما به این مملکت ز یاد است بیایید سفارت اسلامبول را قبول کنید گفتم قبول نمیکنم و من رئیسالوزرا نشدم براى این که براى خودم کارى پیدا کنم اصرار کرد و من قبول نکردم ولى براى این که امروز که از ایران میروم برهنه و گرسنه نباشم آن هم نه براى خودم براى این که رئیسالوزراى ایران بودم این بیست و پنج هزار تومان را قبول کردم پس از ورود به اروپا دو سه سالى زندگى کردم و خرجیم تمام شد به تهران نوشتم خانه که چهارسال قبل از کودتا خریده بودم در خیابان نادرى او را فروختند و براى من فرستادند بودند اشخاصى که در اروپا آمدند و اینها سختى زندگانى مرا دیدند با من کمک کردند و اسامى آنها را یک روزى منتشر میکنم زیرا که امروز هنوز امنیت کافى را در این مملکت نمىبینم که کسانى که در آن روزها بدبختى سید ضیاءالدین به او کمک کردند به شما معرفى کنم از فرانسه از آلمان از سویس از ایتالیا ماشینهایى خریدم و به ایران فرستادم از ایران از مطبعه روشنایى قالى میخریدند و براى بنده میفرستادند تاجر قالى شدم (رئیسالوزراى ایران مسیو روحانى تاجر قالى شده بود) یک روزى احمد شاه معروف من را در اروپا دید گفت شنیدم که به افغان میروى چرا؟ گفتم براى این که نمىخواهم تسلیم اراده شاه و وزیر یا شاه امروز بشوم ترجمه میکنم حمالى میکنم و تسلیم اراده کسى نمى شوم کار براى من ننگ نیست و ننگ نبود بیست و سه سال از مملکت خودم دور بودم سردار سپه سفارت رم را به من داد قبول نکردم خودم را تنزل ندادم خودم را کوچک نکردم براى مقام رئیسالوزرا نشدم در سنه 1931 میلادى مؤتمر اسلامى کنگره اسلامى در فلسطین تشکیل شد مرا دعوت کرد خرج سفر مرا هم فرستاد پس از آن که وارد شدم مرا دید و مرا شناخت مرا منشى کل مؤتمر اسلامى کردند. رئیس کمیته اجرائیه کردند. نائب رئیس کنگره کردند ولى من متأسف بودم که چرا در موقعى که مملکت من محتاج به خدمات من است من در مملکت خودم نباشم. در سنه 1934 یک قطعه زمین بایر بىآب و علفى در فلسطین خریدم زیرا تجارت قالى را هم در فلسطین میکردم اتفاقاً تاجر بدى هم نبودم از منافع خودم هم راضى بودم. خدا چنین خواسته بود که در هر کارى داخل شوم در ضمن عمل یک بصیرتى پیدا کنم و اتفاقاً آن وقتى که رئیسالوزرا ایران شدم بصیرت پیدا کرده بودم زیرا مدت ده سال در تمام جریانات سیاسى و اقتصادى مملکت وارد بودم. مدرسه چه چیز است؟ انسان میرود کتاب میخواند. من در مدرسه آفاق و انفس بودم. در آن موقع فرستادن پول از ایران مشکل بود. (آقایان آنچه عرض میکنم خارج
+++
از موضوع نیست. چون بیست و چهار سال در این مملکت نبودهام براى هر سال یک ساعت. بیست و چهار ساعت حق حرف زدن دارم یک جلسه نمیخواهید بماند براى جلسه دیگر چون این اظهارات لازم است) فرستادن پول از ایران مشکل بود، اسعار خارجى مشکل بود، روزى با قونسول ایران آقاى مکرم نورزاد که در سویس بودند صحبت کردم گفتند عریضه به اعلیحضرت پهلوى عرض کنید گفتم من عریضه عرض نمیکنم یک توضیحاتى به شما میدهم اگر شما خواستید جزء راپورت وزارت امور خارجه عرض کنید ایشان با کمال شجاعت و جوانمردى قبول کردند بنویسند و راپورت بدهند و نترسند که از قصر سعد آباد کله اروپا با اشعه نامریى کنده شود. راپورت داد که سید ضیاءالدین چنین میگوید اعلیحضرت پهلوى هم محبت کرده اجازه دادند که از عایدات مطبعه بنده دو هزار لیره براى من بفرستند (در این موقع آقاى دکتر مصدق آب خواستند آقاى سید ضیاءالدین لیوان آبى که روى کرسى خطابه بود شخصاً براى ایشان آوردند) دو هزار لیره تلگرافى برى بنده ارسال شود. من حقیقتاً خیلى خوشحال شدم زیرا براى آن زمین بایرى که خریده بودم (گرچه اعتبار من در آنجا بیش از ایران بود و اعراب مسلم با بنده کمک کرده بودند) محتاج به پول بودم و با رسید این دو هزار لیره خوشحال شدم. سال بعد به طمع افتادم و دوباره اجازه خواستم این مرتبه اعلیحضرت اوقاتشان تلخ شد (گفتهاند در دیگ باز است حیاى گربه کجا است) و فرمودند دارایى سید ضیاءالدین را دولت بخرد. محرمانه بماند خوشحال شدم ولى بروى خودم نیاوردم گفتم خیلى خوب دولت بخرد پس از آن که امر فرمودند دولت بخرد آمدند کارخانه حروف ریزى و سایر مؤسسات مرا به صد و هشتاد هزار تومان تقویم کردند ولى کلمه گرمتر از آنها چونه زدند و گفتند این را به صد و چهل هزار تومان قبول کنید به شرط اینکه لیره را هشت تومان قبول کنید و بالاخره یک سال طول کشیده و لیره را هم دوازده تومان حساب کردند و چهار هزار لیره ضرر کردم و بروى خودم نیاوردم و بالاخره هشت نه هزار لیره براى من فرستادند و من از این سخاوت بزرگانه اعلیحضرت همایونى در مورد خودم حق دارم ممنوع باشم. به هرحال این پول را گرفتم و آن ملک را آباد کردم ملک عظیمى شد. فعلاً ساعتى صد و ده متر کرپ آب دارد و سالى هم چند هزار لیره (فعلاً کاغذى است ولى امید است که بعدها طلا بشود) عایدى دارد. روزها از پنج صبح تا هشت بعد از ظهر خودم بیل میزدم (با آن بیل زدن حال هم حرف میزنم) بیل میزدم، کار میکردم زراع شدم و اتفاً را زراعت هم تخصص پیدا کردم و البته این کار همه کس نیست (خنده نمایندگان) این بود زندگانى بنده که در ظرف مدت بیست و چهار سال از مملکت دور بودم (و حالا چونکه تبسمى با هم مبادله کردیم از شما نمى پرسم چگونه زندگانى کردید و از کجا آوردید (ابوالقاسم امینى- اغلب وکلا و همه مردم ایران میدانند از کجا آوردهاند) یک نکات دیگریرا که دیروز نتوانستم زیاد توضیح بدهم امروز اضافه میکنم راجع به کودتاى انگلیسى که انگلیس ها کودتا نداشتند گذشته از آن هیچ شخص منصفى نمیتواند تصور بکند انگلیس ها در موقعى که اصولًا روابط سیاسى با ممالک اتحاد شوروى نداشتند و حتى در بعضى از نقاط دنیا در جنگ و ستیزه با شوروى ها بودند در ایران کودتا کردند براى اینکه یک مملکت دولت شوروى را به رسمیت بشناسد دقت کنید آقا انگلستان هنوز در آن تاریخ دولت شوروى را نشناخته بود و هیچ دولتى از دول عالم غیر از آلمان با شوروى مناسباتى نداشت و از نقطه نظر کاپیتالیست دنیا در آن روز نزدیک شد به دول سویت یک جرمى بود.
مظفرزاده- کراسین آن وقت لندن بود .
سید ضیاءالدین- آن روز یک جرمى بود و به واسطه چنین جرمى که رجال دولت ایران در مدت 3 سال پیشنهادات حکومت مسکو و دولت اتحاد جماهیر شوروى مورد توجه قرار ندادند بین رجال ما بودند کسانى که خواهان
+++
آن قرارداد بودند از جمله مرحوم مشیرالدوله مرحوم مستوقىالممالک ولى مقتضیات طورى بود که نمیتوانستند پس از استعفاى وثوق الدوله اگر قبول بکنیم هر رئیسالوزرایى را وزیر مختار انگلیس آورده پس باید قبول کنیم که قبل از کودتا بنده هم مستر نرمان یک کودتاى دیگرى کرد رفت پیش مشیرالدوله خواهش کرد و التماس کرد که آقاى مشیرالدوله شما مرد شریفى هستید بیاید رئیسالوزرایى ایران بشوید و من حاضرهستم همانطور همراهى باشما بکنم و مرحوم مشیرالدوله آمد قبول کرد و رئیسالوزرا شد و شش ماه هم رئیسالوزرا بود و وضعیت قرارداد هم همان طور بود که قبلًا بود او یک شخص شریفى بود ولى البته جرأت یک کارهایى را نداشت و گفت مربوط به من نیست مربوط به مجلس شوراى ملى است خواهید گفت چرا مربوط به مجلس شوراى ملى است چیزى مربوط به مجلس شوراى ملى است که مجلس شوراى ملى تصویب کرده باشد وقتى که دولتى یک قراردادى را با دولت خارجى مى بندد یک دولتى هم باید او را الغاء کند .
دکتر مصدق- نمیتواند
سید ضیاء الدین- من کردم من کردم .
بعضى از نمایندگان- باید مجلس بکند.
سید ضیاءالدین- من الغاء کردم اجازه بفرمایید از آقاى دکتر جلال عبده که یکى از متخصصین حقوقى هستند سؤال بکنیم که یک قانونى را که مجلس شوراى ملى تصویب نکرده و یک دولتى خودسرانه وضوع کرده است (بعضى از نمایندگان- قانون نیست قرارداد است) یک دولتى خودسرانه میتواند لغو بکند و الغاء بکند یا نه؟
دکتر عبده- صحیح است میتواند.
سید ضیاءالدین- پس تصدیق کردند که نظریه من صحیح است .
بعضى از نمایندگان- تصدیق نکردند .
سید ضیاءالدین- خلاصه تصدیق نکردند ولى من کردم و شد کابینه مرحوم مشیرالدوله نه الغاء کرد و نه اجرا کابینه آقاى سپهدار نه الغاء کرد نه اجراء بنده آمدم بدون اندیشه ولى با یک ذره و یک خردل جرأت و جسارت گفتم که من الغاء میکنم یک قدرى اوقاتشان تلخ شد سراین قضیه که دولت و ملت ایران نباید جنگ بکنند و البته قبلاً باید یک مشاوره اى بشود ولى خوشبختانه چون من روزنامهنویس بودم نزاکت سرم نمیشد من در کاریر ادارى نبودم روزنامهنویس معتاد است که فکر خودش را بنویسد و بگوید خلاصه معقول نبود که دولت انگلیس در ایران یک کودتایى بکند براى این که حکومت شوروى را دولت ایران بشناسد حالا که گذشته است آن موقع تمام سفارتخانههاى اجنبى و مرحوم احمدشاه و هیئت وزراى من با من مخالف شدند که چرا من سفیر کبیر روسیه رونشتین را در ایران پذیرفتم و خیالاتى هم پیش خودشان کرده بودند همان طور که جنابعالى خیال کردید که انگلیسها مرا آوردند بعضىها هم خیال میکردند که بنده با رونشتین میساختم و اینجا بلشویکى میشد الحمدلله آن موقع تصادفى پیش آمد که دواکستریمس بر ضد بنده شد خلاصه دولت انگلیس براى شناختن حکومت ساویت در ایران کودتا نکرد و به طوری که آقایان اطلاع دارند مملکت ایران اولین کشور در دنیا بود که دولت شوروى را به رسمیت شناخت از طرف دیگر من در تمام مدت ریاست وزرایى خود تقاضاهاى نامشروع مقامات انگلیس را رد کردم مثلًا به طوری که دیروز گفته شد من حاضر نشدم امتیاز نفت شمال را به انگلیس ها بدهم. در تمام مدت ریاست وزرایى من انگلیسها از کمک به من در انجام وظایف خود خوددارى کردند و حتى خواهش مرحوم سلطان احمدشاه را مبنى بر این که قواى انگلیس تا مدتى در ایران بماند رد نمودند و یک ماه بعد از کودتا قشون انگلیس از ایران خارج شد و 4 ماه بعد از کودتا دیگر قشون اجنبى در ایران نبود (بعضى از نمایندگان- احتیاجى نداشتند) احتیاجى نداشتند ولى روزى که از ایران رفتم قشون اجنبى در ایران نبود ولى روزى که من آمدم قشون اجنبى را آوردید امروز مملکت ایران در تحت اشغال قشون اجنبى است ولى اگر سید ضیاءالدین بود این طور نمیشد .
طباطبایى- اگر روزنامهنویسها هم بودند.
+++
سید ضیاءالدین- باز شاید این طور نمیشد (دکتر مصدق- البته!) خواهش میکنم عرایض بنده را قطع نکنید هر چه بیشتر مداخله کنید زحمت آقایان زیادتر میشود خواهش میکنم براى همان تبسم لطیفى که مبادله نمودیم ساکت باشید و دیگر فرمایشى نفرمایید. اگر من در ایجاد کودتا با انگلیسها همکارى کرده بودم و یا اصولاً انگلیسها مسبب کودتا بودند طبعاً من ناچار نمیشدم که ایران را پس از سه ماه ترک کنم آقاى مصدقالسلطنه فرمودند که کودتاى من با حکومت ملى تباین داشته است. به طوریکه دیروز گفتم در ایران حکومت ملى در آن موقع وجود نداشت که کودتاى من با آن تباین داشته باشد زیرا آنچه حکومت ملى را ازحکومت استبدارى متمایز میکند همانا وجود قوه مقننه است که در آن موقع 3 سال بود در ایران تعطیل شده بود. آقاى مصدقالسلطنه فرمودند چرا من اصلاً کودتا کردم. من در موقعی که کودتا کردم که ایران سرتاسر دست قشون اجنبى بود و وضعیت مملکت طورى بود که پادشاه مملکت خود را در پایتخت در امان نمیدانست مگر آن که ارتش انگلیس از او حمایت کند و چون این تقاضا از طرف انگلیسها رد شد مرحوم سلطان احمدشاه مصمم شد به اروپا برود و پس از کودتا که از این تصمیم خودخواهى نخواهى صرفنظر کرد مذاکره این بود که پایتخت ایران را از تهران به اصفهان تبدیل کنند و خدا میداند اگر این پایتخت تبدیل میشد بر سکنه این شهر و ایالات شمالى و دهات و قراء و مردم مسکین چه میگذشت. آقاى مصدقالسلطنه فرمودن چرا من بعضى اشخاص را تحت نظر قرار دادم. اشخاصی را که من تحت نظر قرادادم همان اشخاصى بودند (بیشتر نمیگویم همین اندازه میگویم) که قادر به حل معضلات نبودند عیب دیگرى نداشتند قادر به حل معضلات نبودند این حداقلى است که با کمال نزاکت میگویم زیرا قسمتى از آنها مرحوم شدهاند و چون کسى حاضر نیست بیش از این حق ندارم در باره آنها حرف بزنم. آنها وطنپرست بودند ملت و مملکت خودشان را هم دوست داشتند و خدمت هم میخواستند بکنند ولى به علت بعضى از اسباب قادر به حل معضلات نبودند و من نمیتوانستم که روزى 10 ساعت خود را در موقعی که زمامدار بودم به پچ و پچ با آنها بگذرانم و مملکت در بدبختى بسوزد. رفتم در اطاق نشستم و در حقیقت خود من هم یکى از محبوسین بودم. روزى به آقاى حاج محتشمالسلطنه که در حبس بودند پیغام دادم آقاى محتشمالسلطنه من هم محبوس هستم با فرق این که آن محبوسین دیگر روزى هشت ساعت مىخوابیدند من بدبخت روزى 20 ساعت کار میکردم پس من هم محبوس بودم این اشخاص بلاتکلیف بلااراده در مقابل وقایعی که استقلال ایران را به خطر انداخته بود مات و مبهوت مانده بودند و قادر به اتخاذ تصمیمى نبودند این آقایان مانع کار بودند و من میخواستم کار کنم بنابراین چاره اى نداشتم جز این که آقایان را براى مدتى خنثى کرده قرارداد شوروى را منعقد نموده قرارداد انگلیس را لغو نمایم و دست به اصلاحات داخلى بزنم این آقایان در نهایت احترام نگاهدارى شده بودند و در تمام مدت زمامدارى و ریاست وزرایى من یک مو از سر هیچ کدام از این آقایان کم نشد. پس از رفتن من به اروپا بسیارى از آقایان کشته شدند بدون اینکه آقاى مصدقالسلطنه ولو کوچکترین سؤال را راجع به علل از بین بردن این آقایان از مسبب قتل آنها کرده باشند مرحوم مستوفىالممالک در یک مورد از رضا شاه تقاضا کرد یکى از همان آقایانى که من تحت نظر قرارداده بودم در آن موقع در محبس بود از زندان آزاد کند ولى جنابعالى آقاى دکتر در مورد هیچ یک از آقایانى که در زمان کودتا تحت نظر قرار گرفته بودند و بعداً از طرف شاه و وزیر عدلیه داماد جنابعالى مورد تعقیب واقع شدند ترتیب اثر ندادید نه فقط از شاه خواهش نکردید حتى به داماد خودتان هم نگفتید که داماد جان برادر زاده جان بیا ول کن و نگذار در موقع ریاست وزرایى تو یک عده جوانان این مملکت را در محبس شکنجه دهند از این گذشته موضوع اصلاحیت من براى وکالت مجلس شوراى ملى به علت این که مسبب کودتا بودم یک نتایج خطرناکى را ممکن است براى مملکت پیش آورد اگر من به دلیل این که مسبب کودتا بوده ام
+++
صلاحیت وکالت مجلس شوراى ملى را نداشته باشم پس تمام تشکیلات و تأسیسات ناتجه از کودتا میبایست مورد تجدید نظر واقع شود و با علاقهاى که ماها به حفظ اساس سلطنت فعلى داریم گمان نمیکنم که صلاح ما و مملکت ما باشد نه فقط از نظر سیاست داخلى بلکه از نظر سیاست خارجى زیرا تصمیم مجلس شوراى ملى در عدم صلاحیت اینجانب به وکالت مجلس شوراى ملى ممکن است از طرف اجانب اتخاذ سندى بشود و قانونى بودن تشکیلات و تأسیسات اجراییه و مظهر اعظم آن که مقام سلطنت است مورد تزلزل واقع گردد. آقاى دکتر مصدقالسلطنه در سنه 1304 با استقرار سلطنت پهلوى مخالفت نمودند و چون دکتر در حقوق هستند میبایستى کاملاً متوجه باشند که از لحاظ حقوق بینالمللى چنانچه مخالفت ایشان با اعتبارنامه من مورد تصویب مجلس شوراى ملى قرار بگیرد طبعاً پایه سلطنت قبلى را تزلزل کردهاند. بنده فعلاً عرایض خودم را همین جا خاتمه میدهم فقط یک چیزى میگویم آقایان شماها وجدان خودتان را باید حاکم قضایا قرار بدهید و حب به من و بغض به من را مطمح نظر قرار ندهید قبول اعتبارنامه بر صلاح ایران است و رد اعتبارنامه من هم شاید بر صلاح ایران باشد زندگانى من بر صلاح ایران است مرگ من هم شاید بر صلاح ایران باشد .
رئیس- آقاى فرمند فرمایشى داشتید؟
هاشمى- مورد ندارد.
طباطبایى- آقاى فرمند اجازه داشتند باید ایشان حرف بزنند
رئیس- آقاى رمند بفرمایید .
فرمند- چون مسئله سیاست خارجى مطرح است بنده قبلاً میخواهم از نقطه نظر سیاست خارجى عقیده شخصى خودم و سیاست خودم را به عرض مجلس شوراى ملى برسانم. ما امروز با متقین محترم خودمان اتفاق جنگى داریم و وحدت کامل داریم (صحیح است) ما ایرانیها عموماً به هر سه دولت معظم به یک نظر محبت و به یک نظر سیاسى مینگریم و اینجا اگر قضایاى سیاسى مطرح میشود از نظر تاریخى است و این قضایاى تاریخى در روزنامههاى خود آن ممالک مطرح شده و گفته شده است این است که اگر یک صحبتى پیش بیاد که یک گوشه داشته باشد این را از نقطهنظر تاریخ باید گرفت نه این که خیال کرد یک سوءنظرى در کار است. امروز ما وکلا باید قضاوت کنیم که این آقاى سید ضیاءالدین که باید وکیل مجلس شوراى ملى بشود این شخص کودتا را انجام داده خودش گفت که کودتا را من کردم در چند دقیقه پیش فرمودند که آقاى رضاخان سردار سپه موقعی که قزاقخانه بودند ایشان بیانیه صادر کرند که کودتا را من کردم بعد در این قسمت در هر دو تردید براى ما حاصل شد که اولى و دومى کدام صحیح است. بعد این قضیه مطرح شد که این کودتا آیا با توافق نظر خارجى بوده است یا نه و این قضیه حل نشد و امروز ما باید اطلاع داشته باشیم که این قضیه قضیهاى بوده است که با سیاست خارجى ارتباط داشته یا نداشته است؟ این در رأى ما و در قضاوت ما ارتباط دارد. بنده یک عقیدهاى دارم باافکار عمومى که در مجلس خصوصى هم به عرض آقایان رساندم. افکار عمومى شهر تهران یک افکار عمومى خیلى دقیق و خیلى حساس است (صحیح است) پایتخت ما افکار عمومىشان کمتر میشود که به غلط برود. بدبختانه در شهرهاى دیگر ما افکار عمومى خیلى شدتش کم است و قوتش کم است و متکى به ضعف اراده است از این افکار عمومى این شهر که پایتخت ایران و ملت ایران است استفاده نمیکنید در صورتی که وطنپرستى شان سست نشده است و فقط به واسطه توسریهایى که خوردهاند روحیهشان سست شده است. این است که ما امروز وظیفهمندیم که اطلاع حاصل کنیم بر این که آیا این وکیل محترم و این همکارى که میخواهیم براى خود به پسندیم و با خود همقطار کنیم آیا اسباب دست بوده است یا نبوده است؟
فاطمى- تعلیق به امر محال میکنید.
فرمند- بلى تعبیر به امر محال نیست آقا (بعضى از نمایندگان بفرمایید بفرمایید) بنده مجبورم براى روشن شدن تاریخ عرض کنم و این عرض بنده راجع به سیاست خارجى و مخالفت
+++
با آقاى سید ضیاءالدین نیست ما میخواهیم روشن بشود این قضیه براى این که وکلاى امروز خیلیشان جوان هستند و وارد قضایاى سابق نیستند بنده در آن وقت در سیاست داخل بودم و میدانستم که چه جریاناتى بوده است و اگر آقایان اجازه بفرمایند بنده مفصل این قضایا را عرض کنم (بفرمایید. بفرمایید) مقدمات کودتا را اجازه بفرماید عرض کنم برایتان در اواخر پاییز 1299 بنده با میرزا اسمعیل نوبرى که یکى از انقلابیون دوره مشروطه و همیشه یک شخص انقلابى بود و آقایان تبریزیها مخصوصاً آقاى دکتر شفق آن مرحوم را میشناسند. ایشان یک نفر وطنپرست حقیفى ایران بود مخصوصاً از آن وطنپرستهایى که بنده به ایشان کاملاً معتقد بودم در رشت متجاسرین به قول مرحوم مشیرالدوله آمده بودند بندر پهلوى و از آنجا هم جادهها را قطع کرده بودند و مساعى کرده بودند و آمده بودند تا به 6 فرسخى قزوین و قشون انگلیس هم در آن وقت در قزوین بود و اجازه مبارزه نداشت به آنها امر به عقب نشینى قشون انگلیس در قزوین شده بود بنده و مرحوم میرزا اسمعیل نوبرى وارد شدیم به قزوین و تمام مأمورین دولت فرار کرده بودند از ترس متجاسرین که به 6 فرسخى قزوین رسیده بودند و منتظر بودند وارد شهر بشوند ما وارد تهران شدیم و قزوین به کلى خلاص شده بود از قشون انگلیس و مأمورین دولت. در ضمن کابینه مشیرالدوله در تهران تشکیل شده بود و یک عده قزاق فرستاده بود به آنجا که وقتی که ما میآمدیم به تهران آنها را دیدیم که میرفتند به قزوین و جلوى متجاسرین را بگیرند. آنها رفتند و جلوى متجاسرین را هم گرفتند در قزوین و البته یک امر سیاسى که مرحوم مشیرالدوله اعمال کردند این بود که میانه میرزا کوچک خان و متجاسرین را به هم زدند و میرزا کوچک خان را به طرف خودشان کشیدند و متجاسرین را هم نگذاشتند که از قزوین به این طرف بیایند مرحوم میرزا اسمعیل نوبرى و بنده وارد تهران شده بودیم و در تمام جریانات این شهر تهران وارد شدیم. سه جریان کودتا در تهران بودکه آقایان شاید اطلاع داشته باشند. یک جریان همان مرحوم مدرس است در تهران و یک جریان دیگر مربوط به نوبرى بود که یک شخصى بود در آن موقع که او را مرحوم میرزا اسمعیل نوبرى خلعش کرد و آن شخص استراتویسکى است. یک روز که بنده در منزل آقاى میرزا اسمعیل نوبرى تشریف داشتند یک کسى آمد و با ایشان صحبت کرد بعد رنگ و رویشان پرید و فرمودند دو ساعت دیگر میآیم ولى وقتى که برگشتند خیلى گرفته و پکر به نظر میرسیدند و بعد اشخاصى که آنجا بودند آنها رفتند و مرحوم میرزا اسمعیل نوبرى فرمودند که استراتویسکى به من میگفت یعنى در جاى مناسبى رفتیم که استراتویسکى به من میگفت که راجع به سیاست خارجى انگلیسها مشغول و در فکر یک کودتایى هستند شما بیایید من قزاقخانه را در تحت نظر شما قرار میدهم و شما که یک نفر انقلابى هستید بیایید و کودتا بکنید میرزا اسمعیل نوبرى جواب داده بود که من به دست خارجى مخصوصاً به دست نظامى انقلاب نمى کنم و اگر بخواهم انقلاب کنم به دست یک افرادى انقلاب میکنم که وطنپرست و انقلابى باشند. چون خودش وطنپرست بود به وطنپرستها اهمیت میداد و میگفت با کارد و طپانچه انقلاب تا پیش ببریم من به دست یک نفر خارجى و یک قشونى که بعداً معلوم نیست در تحت اختیار من هست یا نه و مطیع من خواهد بود یا نخواهد بود انقلاب نمیکنم و قبول هم نکرده بود. بعد آمده بودند و صحبت کرده بودند که این ممکن است برود یک نفر دیگر را پیدا بکند، یک شخص دیگرى که به مقام ریاست علاقه داشته باشد او این کار را میکند و گفت که من باید بروم مرحوم مشیرالدوله را از این امر آگاه کنم. مرحوم مشیرالدوله در این وقت نخست وزیر بود وقت گرفت و رفت منزل مشیرالدوله آقاى نوبرى که خدا رحمتشان کند و به مرحوم مشیرالدوله گفت مرحوم مشیرالدوله فرمود که ما با انگلیسها در مذاکره هستیم که یک ماده از قرارداد را لغو کنیم و آن مادهاى است که مربوط به صاحبمنصبان قشونى و نظمیه است و از یک مملکت خارجى براى ایران مستشار بیاوریم ولى هنوز مذاکرات ما تمام نشده است.
+++
دیدیم قضایا اینجورى است و ایشان خیال کودتا کردهاند اطلاع داریم و ایشان فرمودند که من خیلى خوشوقت هستم که شما مرا مستحضر کردید این بود که فوراً اقدام کردند و گویا سردار همایون را در قزاقخانه گذاشتند و دست آنها را از آنجا کوتاه کردند و یک عده زیادى را هم به جاهاى دگیر گذاردند و از آن خیالى که استراتویسکى در سرش پخته بود جلوگیرى کرد. مرحوم مدرس را هم که البته شنیدید که وارد بودند و یک کمیتهاى بود در ایران به اسم کمیته آهن که آنها هم مشغول بودند و در صدد کودتا بودند و البته آقایانى که آن زمان بودند اطلاع دادند که کودتا به دست کمیته آهن اجرا شد و مکرر این لقب را شنیده اند آنهایى که سنشان اقتضا دارد و آن موقع در سیاست بودند (فاطمى- همه سنشان اقتضا دارد) حالا موضوع میرسد به کودتاى سوم حوت کودتاى سوم حوت از نقطهنظر سیاست خارجى میتوان گفت مداخلهاى بوده است و در روزنامههاى خارجى هم نوشته شده است که ژنرال آیرن ساید در این کار مداخله داشته است و این را روزنامههاى اروپا البته میدانید که بىربط نمینویسند در آن موقع نوشته و خود ما ایرانیها هم در آن زمان شنیدیم و به حد شیاع رسید که ژنرال دیکسن که مستشار وزارت جنگ بود و کلنل اسمیت که براى ژاندارمرى استخدام شده بود این شخص و آقاى سید ضیاءالدین را گفتهاند (البته ممکن است تهمت باشد) که 5 یا 6 مرتبه مسافرت کردهاند به قزوین و البته مقدمه کودتا از قزوین فراهم شد و قزاقها در میدان جنگ بودند یک مقدارى و یک مقدارى در قزوین بودند و بیشترین میدان جنگ مبارزه با متجاسرین در رشت بوده و سردار سپه رضاخان هم در همان موقع در فرونت بود. این مقدمات که ما مى شنیدیم همگى انتظار یک انقلاب کودتایى در تهران را داشتیم و آن شبى که قزاقها وارد شدند البته آقا سید ضیاءالدین میدانید و ما شنیدیم که آقاى سید ضیاءالدین در شاه آباد عمامه شان را به کلاه تبدیل کرده بودند و با قزاقها وارد طهران شدند. در اینجا به یک نقطه حقوقى و قضایى برمیخوریم که در آن شب ایشان در قزاقخانه بودند و همه ایرانیها ایشان را در قزاقخانه دیده بودند که مشغول کار هستند و تا روزی که میفرمایند رئیسالوزرا شدند . . . چون میفرمایند که احمد شاه از روى استیصال میخواست فرار کند برود اصفهان براى این که متجاسرین نیایند ایشان را رئیسالوزرا کردند در آن زمان اینها را ما نشنیدیم که چنین باشد جور دیگر شنیدیم که احمد شاه معتقد شده بود که یک حکومت مقدرى باید باشد و صحبت روى این بود صحبت اصفهان رفتن و تغییر پایتخت دادن نبود. ما شب خوابیده بودیم که صداى توپ بلند شد و اقاى صید ضیاءالدین و رضاخان مشغول شدند به گرفتن مردم و توى خانههاى مردم فرستادن و اسلحه بیرون آوردن و در ضمن چادر و اسلحه بیرون آوردن بسیارى از اشیاء را قزاقها به جیب زدند و در آن موقع بود که سه روز طهران بىحکومت بود و یک عده در این شهر در این مدت دو سه روز آقاى سید ضیاءالدین یا قزاق ها هر کار که میخواستند میکردند و از خانه مردم اسباب میکشیدند اسلحه میکشیدند و آن سه روز ایشان رئیسالوزرا نبودند و رضاخان هم سمتى نداشته و یک صاحبمنصبى بود. این موضوع حالا از نظر حقوقى براى ما اهمیت دارد زیرا این موضوع که برخلاف شئون ملى و حکومت ملى عمل شده است در آن دو سه روز بوده است. بعد هم ما نمیدانیم که آیا احمدشاه به میل و رغبت و با آزادى تمام این فرمان ریاست وزرایى ایشان را داد یا این که مجبورش کردند و ترساندند. این را نمیدانیم و در این موضوع هم شک هست باید حل شود و روشن شود. او که مرحوم شده است و وزیر دربارش هم که مرحوم شده است و ما نمیتوانیم حل کنیم که این حکم ریاست وزرایى ایشان از طرف احمدشاه به رغبت داده شده یا این که جبراً گرفته شده و غصب کرده شده (صحیح است) ممکن است بگوییم که ایشان رئیسالوزرا بودند براى مدت سه ماه ولى اگر به زور شده باشد آن سه ماه ریاست وزرایى را ایشان غصب کردهاند باید قضایا را روشن کنید تا بفهمیم چه جور باید رأى بدهیم
+++
و حالا هم گذشته است اگر چنانچه ایشان شجاعت اخلاقى به خرج بدهند و قضایاى گذشته را از روى صداقت بیان کنند ممکن است کار وکالت ایشان در خطر نیفتد ولى از طرف دیگر مقام اخلاقى ایشان و صداقت ایشان را ما معتقد خواهیم بود. (خنده نمایندگان) ... بلى آقایان بخندید بلى. ایشان فرمودند که من وقتى که رئیسالوزرا بودم یک عده را توقیف کردم یک عده از دولهها و سلطنهها را توقیف کردم ولى آنها را توقیف نکرده بودند بلکه حبس کرده بودند البته در زنجیر و کند نگذاشته بودند ولى در حبس بودند و علت این امر هم به واسطه گرفتن پول بوده است چون خود ایشان نوشته بودند که این زالوها را باید رویشان نمک پاشید تا خونهایى را که خوردهاند پس بدهند از طرف دیگر یک عده از آزادیخواهان روزنامهنویسها را هم که این طور دفاع از روزنامهنویسها میکنند گرفته بودند و حبس کرده بودند از آن جمله آقاى دشتى که از رفقاى خودمان هستند در حبس ایشان بودند و روزنامهنویس هم بودند و مدرس هم در حبس ایشان بود خلاصه یک عده در حدود 100 یا 150 نفر در حبس ایشان ماندند و عجب این است که یک نفر روزنامهنویس و آزادیخواه را گرفته بود و حبس کرده بود و این چیزى نبود جز براى این که این آزادیخواهان بر ضد ایشان بودند و ایشان را کابینه سیاه میدانستند و شخص ایشان را مرتبط با مقامات خارجى میدانستند و ایشان میخواستند به این وسایل که اعمال کرده بودند قدرت خودشان را به این مملکت تحمیل کنند چنانکه این اشتباه را هم کرده بودند که با نظامى در ریاست مملکت نشستن کار مشکلى است چون قدرت دست نظامیها بود و هر ساعت ممکن بود برخلاف ایشان عمل کنند و البته این اشتباه را کرده بودند و در آن وقت ایشان تاریخ نخوانده بودند و درست نفهمیده بودند که به دست نظامى نمیشود انقلاب کرد انقلاب باید به دست اشخاص باشد که معتقد و با ایمان باشند نه با افراد نظامى اینها انقلاب نمیتوانند بکنند اینها روح انقلاب را میکشند و اتفاقاً همین طور هم شد و این روح انقلاب در آن موقع در ایران خاموش شد و متجاسرین که آمده بودند ویک روح انقلابى در ایران ایجاد شده بود .
اقبال- بلندتر بفرمایید
رئیس- یک قدرى بلندتر صحبت بفرمایید تا همه آقایان بشنوند.
فرمند- پس حالا بر آقا است که براى ما یک توضیحات مفصلى بدهند و ما را قانع کنند که آیا خودشان شخصاً مسبب بوده اند؟ و این موازین قانونیش چه بوده است که ما بتوانیم رأى بدهیم دیروز در مباحثاتى که شد ایشان اینطور فرمودند که عهدنامه دولت شوروى و ایران در دوره ریاست وزرایى ایشان امضاء شده و ایشان فرمودند که من تلگراف کردم براى این کار بنده علم و اطلاع دارم که این کار را مرحوم مشیرالدوله در زمان کابینه خودش تلگراف کرده و تلگراف را هم فرستاده است به تلگرافخانه آستارا و اکنون هم دوسیه این کار در وزارت خارجه ما هست در وزارت خارجه ما هم اگر نباشد در وزارت خارجه مسکو هست که مشیرالدوله تلگراف کرد به مشارورالممالک که شما مطابق 23 ماده براونینگ که آمده بود اینجا و پیشنهاد کرده بودند بدون مراجعه دوباره به تهران این قرارداد را ببندید و مشاور الممالک به واسطه این تلگراف قرارداد را بعد از چند روز منعقد ساخت و روى اصول که حکم امضایش را داد یک ماه بعد مرحوم لرد کرون یک اعتراضى کرده بود به مشیرالدوله و در روزنامههاى آن زمان هم نوشته شد که مشیرالدوله در تأسیس و انعقاد این قرارداد سیاست ابلهانه به کار برده است «را فولیش پولیتیکس آف مشیرالدوله» یعنى سیاست ابلهانه مشیرالدوله و این را دیروز مخصوصاً آقاى نقابت خواستند بگویند که این روابطى که بین ایران و روسیه برقرار شده بود این کار را آٌقاى سید ضیاءالدین کرده است ولى البته ایشان نکردند بعداً کابینه مشیرالدوله سقوط کرد بعد کابینه سپهدار که کابینه مجلل بود به وجود آمد و سپهدار یک جلسه در دربار کرد از آن ملکها از آن دولهها از آن سلطنهها و از آن ممالک ها در آنجا دعوت شدند تبلیغاتى کردند که چون آنوقت مجلس نبود آنها
+++
در آنجا بگویند که این قرارداد نباید بشود ولى آنها گفتند که این قرارداد باید بشود مخصوصاً مرحوم مشیرالدوله نطق کرد که صلاح مملکت در این است که این قرارداد تصویب شود مرحوم حاج میرزا یحیى دولت آبادى و چند نفر دیگر پس این قرارداد عملاً بسته شده بود فقط جریان امضاء که در وزارت خارجه بود و تشریفات آن باقى مانده بود این معنى یعنى قرارداد با شوروى را بنده این طور حس کردم که جرا دو روز است اینجا خیلى اصرار مى کنند اول آقاى نقابت بعد هم آقا خودشان و این معنى را بنده اینطور استنباط کردم براى این که گفته شود ما با شوروى آن وقت حسن نظر داشتهایم ما ایرانىهاى وطنپرست هوچىگرى کمتر کردهایم ولى امروز بنده میخواهم هوچىگرى کنم در سیاست خارجى این جنگ که تمام میشود و بعد از حنگ افکار نوینى ایجاد بشود و با اشخاص نوینى تماس داشته باشیم و سیاست خارجى را طرح کنیم (نمایندگان- صحیح است) چرا؟ براى این که هر زمان یک مقتضیاتى دارد اگر ما بگوییم که هر زمان ملک ها و سلطنه ها برقرار باشند غلط است و اگر هم بخواهیم بگوییم همان رجال سیاسى که مورد نارضایتى مردم است هى بیایند هى بروند این جز این که سوء تفاهماتى تولید میکند چیز دیگرى نیست (نمایندگان- صحیح است) ما بین ما و متفقین باید یک رویه روشنى اشخاص خوبى اشخاص روشن فکرى و اشخاص غیر مشکوکى ما بین ملت ایران و متفقین رابط باشند. عامل باشند در کارهاى دولتى ما، آقاى آقا سید ضیاءالدین این را دیروز فرمودند که من فرار را نمیدانم چه طور شد مگر خدا میداند توضیح نفرمودند که چطور شد رفتند براى اطلاع آقایان عرض میکنم که بنده یک چیزى شنیدم و به عرض میرسانم و آن این است که وقتى که اینجا کودتا شده است ارمیتاژ اسمینت موافق بوده است با کودتا و ژنرال دیکسن که مستشار وزارت جنگ ما در آن زمان بوده است مخالف بوده با کودتا و وقتی که کودتا میشود ژنرال ویکسن به قدرى عصبانى میشود از این پیش آمد که به بغداد مسافرت میکند و در بغداد با سرپرس کاکس ملاقات میکند در بغداد یا در جاى دیگر به وزارت خارجه انگلستان از این پیشامدى که در ایران شده است شکایتها میکند و بعد آقاى آقا سید ضیاء الدین فرمودند به واسطه کارهاى من یک گوشه زدند که دوباره استدعا میکنم توضیح بدهند که مستر نرمان سفیر انگلیس در آن زمان تبدیل یافتند براى این بوده که با ایشان موافق بودند یا مخالف بنده که این مستر نرمان چرا آمده بود و چرا احضار شد براى این که این کودتا در اینجا پخته شده بود بدون این که وزارت خارجه انگلستان از این معنى اطلاع داشته باشد یک خبرى داشتند ولى جزئیات آنرا اطلاع نداشتند و مستر نرمان وقتی که خبر میدهد در وزارت خارجه انگلستان مورد تعجب شده است که این چه اوضاعى است در صورتى که نقشه دیگرى در کار بوده است و آن نقشه مربوط بوده به شخص نصرتالدوله این قضیه یک بند و بست محلى بوده است به این واسطه مستر نرمان مورد ایراد واقع میشود و بعد احضار میشود به وزارت خارجه انگلستان و خارج میشود و البته این چیزهایى است که ما شنیدهایم و تصور نمیکنم اگر صحیح باشد از ما مستور بدارند چون این یک قضایاى تاریخى است مال 22 سال پیش است در این روز و زمانه نشده است و امروز تأثیرى در سیاست ما ندارد ولى در احساسات ما تأثیر دارد عرض دیگر من این است که دیروز اینجا در پس تریبون آقاى سید ضیاءالدین به قدرى حملات شدید به آقاى دکتر مصدق و رجال پیش از کودتا و امثال مستوفىالممالک و دولهها و ملکها که من از این بابت خیلى متأثرم من از جوانى در انقلاب و هوچىگرى بوده ام آقاى سید ضیاءالدین خودشان میدانند به بنده بر نمیخورد و هیچ متأثر نمیشوم توى اشراف هم پدرسوختهترین اشخاص و بدترین اشخاص پیدا میشوند همین طور که در طبقات دیگر پیدا میشوند یکى از آن دولههایى که فرمودند و ایشان در آن وقت یکى از دوستان سیاسى ایشان بودند آقاى وثوقالدوله است که
+++
امروز پیش ما از تمام دولهها نجستر و کثیفتر هستند و آن دوله روح اکثر جوانان آن دوره را خراب و فاسد کرد بلکه روح آقاى سید ضیاءالدین را هم که خیلى وطن پرست بود تا وقتی که به آن دوله رفاقت نکرده بود بین دولهها هم بسیار آدم بد هستند و اگر بنده روزى رئیس انقلاب شوم یکعده از دولهها را به دار میزنم جرا آقاى آقا سید ضیاءالدین این کار را نکردند ایشان چند مرتبه گفتند من فعال مایشاء بودم اى آقاى فعال مایشاء اقلاً میخواستید بدهاشان را به دار بزنید چرا این دولههاى بد ما را بدار نزدید اگر چند تا را بدار زده بودید اقلاً ما هم پاک شده بودیم (خنده نمایندگان) عرض کنم بنده خیلى خوشوقت میشوم اگر یک روزى بخواهند و بتوانند افراد فاسد را به دار بزنند و بنده معتقدم که صد نفر از افراد فاسد را به دار بزنند و صد و یکمى را که بنده باشم و بنده خودم را فاسد میدانم بدار بزنند آنقدر واجب میدانم که تا وقتى اشخاص فاسد را یکى پس از دیگرى به دار نزنند این دستگاههاى مملکت این مجلس ایندولت این شاهنشاه و تمام تشکیلات ما به یک پول سیاه نمیارزد این اشخاص فاسد را باید از بین برد آقاى آقا سید ضیاءالدین میبایست در آن موقعی که کودتا کردند آن دولهها را به دار بزنند چرا نزدند؟ (ملکمدنى- شاه مملکت را مستثنى کنید ایشان مصونیت دارند)( امینى- مقصودشان تشکیلات دربار است) (مرآت اسفندیارى- هر خائنى را باید از بین برد)
زنگ رئیس
رئیس- آقایان تمنا میکنم انتظامات را حفظ کنید
فرمند- مقصود بنده شخص شاه نیست مقصود بنده اینجا دولت است و نگفتم که از بین ببرید و باید حتماً دار بزنید بنده مقصودى ندارم (صفوى- این طور نیست ما شاه ر ا دوست داریم آقا شاه مقدس است شاه در مملکت مشروطه مقدس است و مسئول نیست ما شاه خودمان را دوست داریم)
(زنگ ممتد رئیس)
رئیس- آقاى صفوى من به شما اخطار میکنم اخطار نظامنامه
فرمند- بنده احترام شاه را دارم احترام همه را دارم آن 5 رکن را که بنده عرض کردم ارکان 5 گانه است که در مجلس خصوصى گفتم اینها را عرض کردم که باید تشریک مساعى کنند و کار کنند و افراد فاسد را از بین ببرند .
رئیس- تمنا میکنم آقاى فرمند که در مذاکراتتان خارج از موضوع نشوید
فرمند- اینجا از فلاحت و صناعت و همه چیز صحبت شد حرفى نزدید ولى از این که گفته میشود اشخاص فاسد و خائن را باید محاکمه نموده و پس از محکومیت دار بزنند هیاهو میشود چرا باید بگویند مردم را دار بزنید حرف میزنید.
ملکمدنى- قبل از تحقیق که مردم را دار نمیزنند
مرآت اسفندیارى- بگذارید حرف بزنند
روحى- بفرمایید آقا بفرمایید .
مجد ضیایى- بنده اخطار نظامنامه دارم ماده 110 نظامنامه را به طریق زیر قرائت نمودند.
ماده 110- ناطق باید از موضوع مباحثه خارج نشود چنانچه خارج شود رئیس او را متذکر میسازد و اگر ناطق مذبور بخواهد توضیحاتى بدهد که او از موضوع خارج نشده است یا آنکه خارج از موضوع شدن دلایل دارد در این باب اجازه داده نخواهد شد
رئیس- (خطاب به آقاى مجد ضیایى) دستور داده شد و خارج از موضوع صحبت نفرمایند.
ملکمدنى- چرا همه را در یک ردیف قرار میدهید بىجهت که نباید اشخاص را به دار زد
زنگ ممتد رئیس- دعوت به سکوت
نمایندگان- آق بفرمایید بفرمایید.
فرمند- مقصود بنده و نقطه نظرم انقلاب بود بنده در اینجا که قسم خواهم خورد بنده نگفتم که بدون محاکمه کسى را دار بزنند در انقلابات هم محاکمه دارند بنده هم نخواهم گفت که بدون محاکمه کسیرا دار بزنند در تمام مؤسسات ما در تمام ادارات در تمام طبقات اشخاص فاسد هستند و ما باید با این فاسدها مبارزه کنیم عرض کنم
+++
آخرین عرض بنده نسبت به آقاى آقا سید ضیاءالدین این بود که دیروز وقتی که ایشان گرم صحبت شدند بنده یک حالت روحیه از ایشان مشاهده کردم که هنوز ایشان به مقام ریاست وزرایى نرسیدهاند با یک حالت نخوت و غرورى صحبت میکنند که بنده وحشت کردم براى این که این مثل معروف است که آدم مارگزیده از ریسمان میترسد ان ما را ترسد آن دوره پهلوى به قدرى ما را ترسانده است که یک کسى اگر یک قدرى تند حرف بزند ما فوراً میترسیم (خنده نمایندگان) (نقابت- با این ترس میخواهید انقلاب بکنید) و یک جسارتى هم میخواهم بکنم به آقا و آن این است که ایشان خیلى به فکر خودشان معتقدند و بعضى اوقات هم به فکرهاى خود استناد میکنند بنده آن کتاب شعار ملى ایشان را خواندهام بنده تصور مى کنم که اگر سه نفر از علماء انتخاب شوند آن کتاب را مطالعه کنند و فرمایشات ایشان را که دیروز جوربه جور و متناقض صحبت کردند تحت مطالعه علمى قرار بدهند تصور میکنم که آن چند نفر علما رأى بدهند که فکر آقاى آقا سید ضیاءالدین موازنه ندارد و افکار عجیب و غریبى ابراز میدارند ولى واضحح است که ایشان مطالعات زیادى دارند و حافظه بسیار خوبى دارند اما اینها حل و عقد نشده است در مغز آقاى آقا سید ضیاءالدین بنده تصور میکنم که اگر سه نفر از علماء این کار را بکنند با بنده هم عقیده میشوند (یکى از نمایندگان- یکى از علماء خودتان باشید) البته این یک قدرى بى ادبى است نسبت به آقا ولى عقیده بنده این است ممکن است ایشان هم بنده را دیوانه تصور بکنند ولى این عقیده بنده است این است که از آقایان استدعا میکنم که با یک دقت کاملى رأى به انتخاب ایشان بدهند بنده از ایشان کاملاً وحشت دارم و میترسم که روزى به مقامى برسند همان عمل را بکنند که سردار سپه کرد و ما باید خیلى محتاط باشیم براى این که بچهاى که دم سماور میرود دفعه دوم احتیاط میکند ما اگر به آزادى علاقه داریم باید با احتیاط باشیم نسبت به رأى دادن به آقاى آقا سید ضیاءالدین .
رئیس- آقاى آقا سید ضیاءالدین
سید ضیاءالدین- بنده خیلى متأسف هستم از این که مرعوبیت این 20 ساله طورى افراد و اهالى این مملکت را ترسانده که حتى وکیل ملت هم نمیخواهد از همکار خودش صداى رسایى بشنود اگر من بلند حرف زدم براى این بود که آقاى دکتر بتوانند بشنوند (یک نفر از نمایندگان- حالا هم بلند بفرمایید) بنده در 23 سال پیش آقاى ضیاءالملک وکیل شدم ولى به پارلمان نیامدم و زندگانى پارلمانى نداشتم ولى در اروپا خیلى پارلمان دیدم کرسى خطابه که قدما و پیشینیان اسمش را منبر میگذاردند یک محل و مکانى است آزاد هر کس هر حرفى که میزند نباید طوطى وار یک حرفهایى را بگوید حرف زدن دو صورت دارد یک وقت طوطىوار است و یک دفعه هم از روى فهم است و از روى عقیده و سنجش و همین طور که فرمودید بعضى اوقات به واسطه موازنه نبودن ملکات. و اتفاقاً هر چه خوشبختى براى بشر در ادوار تاریخى پیش آمده است از آن ملکات نبوده است که موازنه داشته باشد و این یک حقیقتى است که شما باید بدانید حیوانات هم ملکات عقلیهشان موازنه تام دارد و من خیلى مسرور میشوم که اگر ملکات عقلیه من صد در صد موازنه نداشته باشد و الّا با حیوانات فرقى ندارم .
فرمند- پس عرض بنده را تصدیق فرمودید (خنده نمایندگان)
سید ضیاءالدین- بلى براى این که کاملاً فهمیدم که موازنه عقلى چیست موازنه عقلى آن است که آدم از حرف زدن بترسد عقل من این طور موازنه ندارد که بترسد چون کسی که حرف میزند مطابق آداب ملت و ریا نمیکند خوش آمد نمیگوید معتقدات خود را از روحش میگوید با زبان روح حرف میزند این طور است و کسی که از از او میترسند او را واجد موازنه ملکات عقلیه نمىپندارند برویم سر صحبت خودمان روابط با روسیه را فرمودید بنده عرض نکردم که پس از این که رئیسالوزرا شدم از اینجا عهدنامه فرستادم به مسکو و گفتم امضاء کنند بنده گفتم پس از این که رئیسالوزرا شدم
+++
دستور دادم که عهدنامه شوروى را امضاء کنند آقاى فرخ در آنموقع در وزارت خارجه بودند مسبوقند اسناد و مدارک هم موجود است در زمان مشیرالدوله مشاورالممالک مأمور مسکو شده است که بروند ببینند دولت سویت که دو سه سال بود میخواست با ایرانیان مناسباتى داشته باشد از روى چه اساس و مبانى میخواهد با ایران دوستى پیدا کند مشاورالممالک رفت به مسکو و این عهدنامه را که ملاحظه میفرمایید در مقابل ملت ایران در مقابل تاریخ در مقابل شماها میگویم دولت سویت با طیب خاطر نوشتند و به ما تقدیم کردند به نمایندگان ما دادند آنها فرستادند به طهران در تهران 6 ما 7 ماه خواندند و کسى نگفت که مخال است نه مرحوم مشیرالدوله و نه مرحوم سپهدار به آنها نمیخواهم ایراد بکنم نمیخواهم اعتراض بکنم وطن پرست بودند ولى نگفتند این را سید ضیاء الدین گفت من گفتم، آقاى ضیاءالملک چرا گفتم؟ زیرا بیش از هر ایرانى میدانستم که چقدر زندگانى ملى. اقتصادى و سیاسیمان منوط است به حسن تفاهم با شوروى (نمایندگان- صحیح است) فهمیدید آقا من میدانستم و امروز هم معتقدم دشمنهاى من در تهران و ایران هر چه میخواهند بگویند ولى من معتقدم افسوس میخورم که بیانیهاى که من 24 سال پیش منتشر کردم و دیروز هم در روزنامه منتشر شد امروز نیست که بخوانم (یکى از نمایندگان- آقاى دکتر دارند) (در این موقع آقاى دکتر مصدق بیانیه را به آقاى سید ضیاءالدین دادند) تشکر میکنم آقا. بنده سیاست خارجى حکومت خود را در 23 سال قبل اعلام داشتم (اما سیاست خارجى ما در اینجا نیز یک تغییر اساسى لازم است لازم است یک سیاست شرافتمندانه بر مناسبات با ممالک خارجه حکومت داشته باشد) این بود مرام من (در ایام هیچ مملکتى بدون ارتباط با جامعه ملل نمیتواند زندگى بکند بعد از جنگ بینالمللى که مبانى تشکیلات جدید دنیا روى اصول تعاون و دوستى شده است اصول مذبوره در وطن صلح جوى ما بیش از سایر نقاط قابل اتحاد است ملت ما انسان دوست است نسبت به جمیع ملل خارجه صمیمى و رفیق و شفیق است ملت ما ملت ایران وارث حکم و اندرزهاى اعصار و قرون متوالیه است ما با دولت شوروى که 300 کیلومتر با او هم سرحد هستیم باید با او بهترین دوستىها را برقرار کنیم و از هر اقدامى که سوءظن آنها را برقرار کند احتراز کنیم لازم نبود انگلیس کودتا بکند. براى این که من این حرف را بزنم در عین حال هم مناسبات ما با هر یک از دول خارجه نباید مانع از حسن مناسبات دوستى با سایرین گردد و از هر اقدامى که سوءظن آنها را جلب میکند احتراز کنیم و باید با دولت انگلستان هم بهترین و صمیمىترین مناسبات را ایجاد کنیم و از اقدام که مورد سوءظن انگلستان است پرهیز کرد این است ایرانى بودن هر کس غیر از این باشد خیانت به ایران کرده است باید عامل حسن تفاهم بین روسیه و انگلستان بشویم و اگر روزى خداى نکرده بین آنها سوء تفاهم شد ما با حالات بچگانه و رفاقت بازى این عقول ناقص و ادرکات منکره خیال نکنیم ما میتوانیم مسکو یا لندن را گول بزنیم ما باید صاف و روشن باشیم (نمایندگان- صحیح است) هر کس غیر از این بکند خیانت به این مملکت کرده است. باز بیانیه سید ضیاءالدین است (دکتر مصدق- به ملت امر میکند) خواهش کرده بودم که بین عرایض بنده چیزى نفرمایید شکایت خودتانرا بعد بگویید آقاى رئیس خواهش میکنم انتظامات مجلس را در نظر یگیرید و هر کس که خلاف میکند بفرمایید که خلاف نکند (به نام همین دوستى کاپیتولاسیون را که مخالف استقلال یک ملت است الغاء خواهم نمود اتکاء من در این تصمیم وعده بود که از زبان لنین در پطروگراد شنیده بودم پیش از اینکه عهدنامه منعقد بشود لنین در پطروگراد آمد وقتی که او آمد من آن جا بودم او گفت که کاپیتولاسیون را الغاء میکنم و من به آنها ایمان داشتهام و او باعث این بیانیه شد من یقین داشتم که لنین و رؤساى انقلاب روسیه به وعده خود وفا خواهند کرد ایقان من به وعده آنها سلب شد که من در اعلامیه خودم این را گنجانیدم و الّا من زورى نداشتم قوه اى نداشتم تکیه من به آزادیخواهى با انقلابیون روسیه بود (و براى موفقیت در این مقصود و این که اتباع خارجه از عدالت تام بهرهمند بوده حقوق خود را بتوانند حقاً دفاع
+++
نمایند ترتیبات و قوانین مخصوصه با محاکم صلاحیتدارى وضع و ایجاد خواهد شد تا همه نوع وثیقه داشته باشند برطبق اصول فوقالذکر اعلام میدارم که بعضى از امتیازاتى که در گذشته به اجانب داده شده است باید اساساً مورد تجدیدنظر واقع گردد ما باید به تمام همسایگان به نظر دوستى نگریسته و با همه آنها مناسبات حسنه همجوارانه داشته باشیم و روابط مودت و تجارت را محکم کنیم هیچ ملتى هر قدر قوى و نیرومند باشد نباید آزادى ما را محدود نماید (نمایندگان- صحیح است) آقایان کسی که این بیانیه را میدهد ممکن است. افق عادت و اخلاق تهرانیان ملکات عقلى او موازنه نداشته باشد اگر موازنه داشت 23 سال براى گفتن چنین چیزى آواره نمیشد تصدیق میکنم موازنه نداشته است شاید حالا موازنه پیدا شده باشد (خنده نمایندگان) و هیچ ملتى هر قدر هم نیرومند باشد نباید آزادى ما را معدوم کند (ما آزادیم و آزاد باقى خواهیم بود به نام همین اصول و به خاطر همین اصول است که الغاء قرارداد ایران و انگلستان مورخه اوت 1919 اعلام میدارم (دکتر کشاورز- اینها را همه شنیدهایم) به بنده حمله نکنید به آقاى ضیاءالملک میخواستید بفرمایید پس آقا عهدنامه با شوروى افتخار امضایش با بنده است (فرمند- امضایش بلى) خواهش میکنم با علاقهاى و با موازنهاى که هست به بنده تبریک بگویید (خطاب آقاى رئیس) سؤال بفرمایید که مذاکرات کافى است یا نه و الّا بنده یک ساعت دیگر باید صحبت بکنم (بعضى نمایندگان مذاکرات کافى است)
مهندس فریور- بنده مخالفم با کفایت مذاکرات و باید دلیلش را عرض کنم اولاً یک نفر که پشت تریبون صحبت میکند هیچ کس حق صحبت ندارد .
طباطبایى- پس شما صحبت نکنید (خنده نمایندگان)
نقابت- آقاى طباطبایى شما که همیشه اخطار میکردید در یک جلسه سری خواهش میکنم مسخرگى نکنید .
طباطبایى- تو مسخره هستى احمق
سید ضیاءالدین- آقایان به بنده مینویسند مذاکرات را کوتاه کن بنده عرض میکنم براى صحبت کردن حاضرم اگر حاضر هستید صحبت میکنم اگر حاضر نیستید رأى بگیرید به کفایت مذاکرات .
نمایندگان- بفرمایید.
سید ضیاءالدین- به قول انگلیسیها لیتل ناولج همیشه باعث بدبختى است و انسانرا گمراه میکند انسان باید یا اطلاعات کافى داشته باشد یا نداشته باشد ژنرال ویکسن با 6 و 7 نفر صاحبمنصبان انگلیس پس از امضاء قرارداد از طرف دولت انگلیس به طهران آمدند براى تهیه زمینه اجراى قرارداد ژنرال ویکسن و سایرین که در آن موقع بودند تنها کسانى بودند که علاقمند به اجراى قرارداد بودند و البته گذشته و اول کسی که برخلاف کودتا قیام کرد ژنرال آیرنساید بود او هم گفت سید ضیاءالدین موازنه عقلى ندارد بدون اجازه و بدون مشاوره و بدون استیذان از لرد کرزن قرارداد را الغاء میکند این طرف و آن طرف نشست و برضد بنده تحریکات کرد بنده مجبور شدم به ایشان پیغام دادم و از ایشان خواهش کردم که در طهران تشریف نداشته باشند و اتومبیلى هم فرستادم و خواهش کردم که از مملکت ایران تشریف ببرند این کار هم بنده کردم علت رفتن ایشان به بغداد این بود رسیدن ایشان به بغداد چون که از بغداد هل و گل کل نباید بفرستند شروع کردند تحریکات کردن که فلانى ملکات عقلیه اش موازنه ندارد و فلانى کارهاى بى سابقه کرده است و بنا کرد با این و آن ملاقات کردن و کسانى را با خودش موافق کرد و با د سته هاى آنجا ملحق شد و بر ضد بنده اقدام کرد و تلگرافاتى به لندن کرد که فلانى مناسبات بین ایران و انگلیس را به همزده است بنابراین رفتن ایشان از ایران به امر بنده بوده است البته این را هم بنده باید بگویم که ایشان در مدتى که اینجا بودند با کمک افسرهاى ایرانى یک سال در زمان آقاى وثوقالدوله زحمت کشیدند مطالعاتى کردند راجع به طرز اداره قواى تأمینیه ایران و یک راپورت خیلى مفصل در آن موقع نوشتند و نمیدانم آقاى عامرى یا آقاى فرخ که در آن موقع در وزارت امور خارجه بودند این را خوانده اند. یا نه از نقطه نظر
+++
صلاحیت کشورى زحمت کشیدهاند و مطالعات کردهاند که اگر آقایان به دست بیاورند در موقعى که میخواهند بودجه مملکت را تصویب بکنند در قسمت تأمینیه کمک خواهد کرد با تقدیر از خدمات ایشان و حق خدمتى که به ایران داشتند ولى چون میخواستند به امورات داخلى ما شرکت بکنند و مداخله نمایند بنده به ایشان گفتم تشریف ببرید اما کلنل اسمایلز و آیرنساید از جمله صاحبمنصبانى بودند که در تعقیب قراداد آمده بودند به ایران یک پیرمرد شصت ساله و یک آدم خوبى بود این آمد به طهران ایرنساید بنده او را در بادکوبه دیدم وقتی که رئیس هیئت اعزامیه ایران بودم از باتوم آمد برود به ایران ایران را نمیشناخت ولى به واسطه علاقهاى که به خیام و ادبیات ایران داشت یه محبتى نسبت به ایران داشت بنده پس از مراجعت از فقفازیه او را در تهران دیدم به من گفت به نظر من قرارداد در نظم و وضعش ملاحظات لازم نشده و قابل اجرا نیست و من نمیتوانم یک جیزى را که معتقد نیستم مبادرت کنم ولى چون رفت نزد مرحوم مشیرالدوله و اجازه خواست برگردد مرحوم مشیرالدوله به ژنرال ویکسن و صاحبمنصبان انگلیسى و کلنل اسمایلز فرموده بودند که شما باشید تا مجلس باز شود و تکلیف قرارداد معلوم شود دولت ایران هم مواجب آنها را میداد و ایشان هم بودند در نتیجه جنگى که متجاسرین با قواى قزاق کردند و قواى قزاق شکست خوردند و پراکند هشدند و آمدند به قزوین قشون انگلیس آنجا بود و این چهار هزار قزاق بدبخت (که گمان میکنم اگر من یا هر ایرانى براى نجات اینها از بدبختى یک اقداماتى کردیم و آن اقدام هم اگر چه برخلاف قانون بود ولى براى مصالح مملکت بود این یک مبحثى است که مورد تأمل است که آیا جایز بود یا نه نمیتوان بدون مطالعه حکم کرد) این قزاقها آمدند در اطراف قزوین حیران و سرگردان بودند رئیس کل قوا سردار همایون شد و قشون انگلیس که در اطراف قزوین بودند براى این که یک صاحبمنصبى باشد رابط بین قشون انگلیس و این قواى قزاق از طرف کابینه مرحوم مشیرالدوله کلنل اسمایلز تعیین شد و ضمناً قرار شد که مراقبتى بکند در اداره امور قزاق خانه به این شکل که یک شورایى تشکیل دادند براى امور قزاق خانه قزوین چون قزاقهاى قزوین لخت و عریان بودند در زمستان کفش و لباس نداشتند کلنل اسمایلز کفشهاى کهنه سربازهاى انگلیسى و لباسهاى مانده سربازان هندى را از این طرف و آن طرف جمع میکرد و میآورد به این قزاقها و سربازهایی که جنگ کرده بودند و رشادت کرده بودند میداد و چون این کارها را مى کرد و این خدمتها را مى کرد یک شورایى تشکیل شد از طرف وزارت جنگ اینها عبارت بود از سه نفر یکى زمان خان مرحوم که نمىدانم اسم خانوادگى او چه بوده است (یک نفر از نمایندگان- بهنام) و یکى ماژور مسعودخان و یکى هم کلنل کاظم خان مرحوم و رئیس اداره قزاق خانه امیر موثق نخجوان بود یعنى رئیس اداره قزاق خانه قزوین نه طهران و در طهران هم که 500 قزاق بود در آذربایجان و زنجان و کردستان حالا یادم نیست پنج هزار نفر یا شش هزار نفر بوده در قزوین چهار هزار نفر زیرا چنانچه میدانید در 1911 که اولتیماتوم روس و انگلیس را قبول کردیم و شوستر را از ایران بیرون کردیم در تعقیب آن قوه قزاق که پانصد یا هزار تا بود بعد تبدیل یافت به یک دیویزیون دوازده هزار نفرى و این دیویزیون به همین کیفیت که عرض کردم تقسیم شد این چهار هزار قزاق که در قزوین گرسنه و وامانده بودند هیچ کس در فکر آنها نبود در دهات قزوین پراکنده بودند نان و آبى به آنها نمیرسید پولى از تهران نمیرسید خزانه خالى بود ماهى دویست هزار تومان سفارت انگلیس به اسم مزاتوریوم بعد از سالها التماس و گدایى به دولت ایران میداد آن هم به قدرى بود که در دوایر ایران صرف شود دیگر چیزى به قزاقخانه نمیرسید ماژور مسعودخان و کاظم خان که میآمدند به طهران میرفتند به ادارات دولتى پیش وزیر پیش رئیسالوزرا کسى به حرف اینها گوش نمیداد و هر چه اینها میگفتند که قزاقها گرسنه هستند نان و لباس ندارند غذا ندارند کسى به حرف اینها گوش نمیداد کسى جواب
+++
نمیداد پس از آن که از همه کس مأیوس میشدند مى آمدند پیش من که چه باید کرد منهم فکر میکردم که چه باید کرد میرفتم پیش رئیسالوزرا وقت مرحوم سپهدار خودش میگفت اگر پولى هست بدهیم به قزاقها پول نبود سفارت انگلیس هم موراتوریوم را یک ماه میداد دو ماه نمیداد اینها میگفتند سفارت انگلیس اشکال تراشى میکند سفارت میگفت شما تکلیف را تعیین کنید قرارداد را تصویب میکنید شما را هم تحت تأثیرى قرار نمیدهیم شما مجلس را باز بکنید سفارت انگلیس میخواست که مجلس باز شود از وثوقالدوله خواست ولى نکرد از مرحوم مشیرالدوله خواست ایشان هم باز نکردند چون ایشان انتخابات را درست نمیدانستند از مرحوم سپهدار خواست ایشان نمیتوانست باز کند چون که ایالات مملکت صورت دیگرى پیدا کرده بود. یک کاغذى است که دیروز به دست بنده افتاد کاغذى است که مستر نرمان وزیر مختار انگلیس به رئیسالوزرا وقت نوشته دانستن این حقایق لازم است براى این که معلوم شود آیا این کودتاى انگلیسى است یا کودتاى سید ضیایى یا سردار سپهى باید حقایق معلوم شود (عین کاغذ را به طریق زیر قرائت نمودند)
سفارت انگلیس تهران
1339- 1921
21 جمادى الاولى 31 جتویرى
فدایت شوم در خصوص مذاکراتی که دیروز به عمل آمد جناب اجل مستر نرمان از دوستار خواهش کردهاند که به حضرت اشرف اطلاع دهم که نظر به اهمیتى که لندن به افتتاح تسریع مجلس شوراى ملى میدهد جناب معزى الیه نمیتواند به حضرت اشرف در اتخاذ مسلکى که سبب تعویق افتتاح مجلس شوراى ملى خواهد شد رأى بدهند جناب معزى الیه میداند که اگر چنین رأى میدادند از طرف دولت انگلیس مورد اعتراض شدید واقع میشدند ایام شوکت مستدام باد .
اسمات
آقاى رئیس این را ملاحظه بفرمایید مرحوم سپهدار قبلاً خواست مجلس را بازکند چرا مجلس باز نشد وکلایى که در تهران بودند نتوانستند همدیگر را راضى کنند که چطور مجلس را باز کنند عذرشان چه بود: عذرشان قرارداد انگلیس عذرشان چه بود؟ عذرشان پیشنهادات صلحطلبانه حکومت شوروى عذرشان چه بود؟ عذرشان موازنه ملکات عقلیه این عذرشان بود سپهدار آمد التماس کرد بیایید بالاخره گفتند نمیشود با این کابینه باشد با کابینه دیگر کابینه دیگر تشکیل شد مرکب از آقاى حاج محتشمالسلطنه وزیر امور خارجه و مرحوم ممتازالدوله و ممتازالملک اینها سه چهار نفر بودند همهاش را فکر کردند که کى وزیر باشد کى نباشد بعد از این که چندین ماه فکر کردند که چه باید بکنند گفتند خوب حالا که وزیر شدیم جرا مجلس باز شود اول باید یک مطالعاتى بکنیم و زمینه را حاضر کنیم بعد مجلس شوراى ملى باز شود در همین حال بود در همین احوال بود که مملکت بىتکلیف بود درهمان موقع بود آقاى ضیاءالملک: که در طهران چهار نقشه کودتا بود کیا در کار بودند لازم نیست بنده به جنابعالى عرض کنم آن کسى که موفق شد شما خودتان او را میشناسید و میبایستى همان موقع بشناسید و جلوگیرى کنید نه این که بعد از بیست و سه سال از من بپرسید کى بوده است. در همان موقع بود که کسى که واقف به جریان وضعیات بود، کسى که خون داشت و کسى که میدانست مملکت در چه پرتگاهى است و به کجا میرود یک فداکارى باید بکند. آمدند به بنده گفتند که وضعیات قزاق این طور است اگر اینطور نشود این طور میشود چه میشود، چه میشود که اینهم از اسرار خود بنده است که هیچ الزامى هم ندارم به کسى توضیح بدهم، الزامى ندارم آمدیم رفتیم پیش آقاى سپهدار مذاکراه کردم گفت انگلیسها به ما پول نمیدهند چه کنم؟ گفتم ما میرویم مذاکره میکنیم بلکه به شما پول بدهند رفتم پیش مستر نرمان از ایشان خواهش کردم و گفتم وضعیت اینطور است، وضعیت خراب است شما یک ماه دیگر، دو ماه دیگرهم به ما پول بدهید ایشان گفتند میدهیم به شرط این که به دوایر دولتى داده شود گفتم چطور؟ مگر به کى میدهند؟
+++
گفت این مهاجرینى که آمدهاند به طهران پولها به آنها داده میشود و ماحاضر نیستیم گفتم پس مهاجرین که مستأصل هستند بیچاره هستند چه بکنند؟ گفت خود دولت، خود مردم با اعانه به هموطنان خودشان چیزى بدهند و کمک کنند رفتیم با مرحوم سپهدار صحبت کردیم گفت نمیشود کسى به اینها اعانه نمیدهد بالاخره با سپهدار مذاکره کردیم و بنده مرحوم سپهدار را راضى کردم به این ترتیب که اگر دولت انگلیس راجع به مراتوریوم چیزى دادند یک قسمت از آنرا به قزاقخانه بدهید ایشان هم قبول کردند ولى از چاه درآمد توى چاله افتاد بالاخره بعد از مذاکرات زیاد حاضر شدند که پنجاه، شصت هزار تومان به قزاقخانه بدهند در این قسمت هر چیزهایى است که لازم نیست عرض کنم (خدا بیامرزد اموات همه را) مرده اند لازم نیست اسم ببرم این پنجاه هزار تومان را هم که به قزاقخانه دادند حالا سردار همایون میخواهد همه را صرف پانصد نفر قزاق طهران بکند و به قزوین چیزى ندهد خلاصه ایشان را راضى کردم که دو ثلث براى طهران و یک ثلث براى قزوین داده شود خلاصه بیست یا سى هزار تومان بود که به قزوین رسید قزاقها فهمیدند که این کار را کى کرده است فهمیدند، تشخیص دادند این تشخیص آنها سبب شد که در مراجعتشان در آتیه به بنده مراجعه کنند این وضعیت همین طور ادامه پیدا کرد ماه آینده بیشتر شد ماه سوم که ماه کودتا بود بنده گفتم که باید صد هزار تومان داده شود آقاى سپهدار اگر این مبلغ را به قزاقخانه ندهند من قبول نمیکنم و باید از آن پولى که دولت انگلیس به مراتوریوم میدهد صد هزار تومانش را به قزاق خانه بدهند و بالاخره این کار را هم کردند و در همان موقع هم بود که سردار همایون مجبور شد نظریه بنده را قبول کند زیرا بین او و مرحوم سپهدار به هم خورد و اگر من به او مساعدت نمىکردم در مقام خودش باقى نمىماند بعد به او گفتم که از این صد هزار تومانى که گرفته میشود بهره پسرى به قزوین و بهره دخترى به طهران باید داده شود خلاصه گویا شصت هزار تومان به قزوین دادند و در همان موقع بود که اعلیحضرت سلطان احمدشاه مرحوم خیال حرکت از طهران را داشت و مذاکره تخلیه طهران بود در این مطالعه بودند که در موقع تخلیه طهران چه دسته قوایى با شاه به اصفهان وشیراز برود به ژاندارم اطمینان نبود زیرا هشت ماه بود که حقوق نداشت به پلیس هم اطمینان نبود صد نفر قزاق گارد شهریار ایران هم در فرح آباد گرسنه بود شش ماه هم بود که مواجب دربار نرسیده بود و حتى بقال و عطار هم که چند ماهى به اعتبار مرحوم موثقالدوله نسیه میدادند دیگر حالا نمیدادند در آن موقع بود که یک کسى که موازنه ملکات عقلیه نداشت به مرحوم احمدشاه پیشنهاد کرد که از این قزاقهاى متلاشى که در قزوین هستند پانصد نفر را بیاورید به طهران که در رکاب همایونى به اصفهان حرکت کند و شاه این پیشنهاد را پسندید و راضى شد و دستور هم داد و البته یک چیزهایى شد که این جزییات را هم من ملزم نیستم به کسى بگویم در موقع خودش خواهم گفت و خواهم نوشت اینجا یک کلیاتى را مى گویم چون مصالح عالیه مملکت در نظر من اهمیتش بیشتر است تا تصویب اعتبارنامه من این یک چیزهایى است که مربوط به ایران است در موقع خودش البته یک حقایقى را خواهم گفت حالا براى رفع سوء ظن حضرت عالى (چون همیشه حضرت عالى را یک شخص پاک و درستى مىدانستم) و چیز بفهمید و قصدتان غرض شخصى نیست با کمال مسرت این اطلاعات را دادم در صورتى که اگر آقاى دکتر مىخواستند به ایشان نمیدادم دسته ایشان هم مانعى ندارد که به من رأى ندهند چون که شما را بى غرض میدانم هر سؤالى دارید بفرمایید تا حدودى که بتوانم جواب عرض میکنم خلاصه این پیشنهاد تصویب شد و حکم احضار قزاق براى این منظور به طهران به امضاى سردار همایون با آن که مخالف بود و یک اظهاراتى مىکرد که اگر اینها بیایند به طهران با من چه مى کنید (این هم یک چیزهایى است که مربوط به کسانى است که یکیش حالا بوده است و یکى هم
+++
از بلاد ما دور است و شایسته نیست که بنده بگویم و به آنها بربخورد) خلاصه حکمش را داد و قرار بود که محرمانه باشد و قواى قزاق قرار بود هفتصد نفر حرکت کنند از آن پولى که صد هزار تومان از دولت داده شده بود به قزاقخانه و هفتاد یا هشتاد هزار تومان آن به قزوین فرستاده شد که خرج تدارکات ضرورى قزاقها شد و بیست هزار تومان هم در صندوق ماند و از این جریانات در قزاقخانه قزوین سه نفر مسبوق بودند کاظم خان و مسعودخان و رضاخان زمانخان مرحوم خبرنداشت به موجب امر حرکت کردند و آمدند ولى به جاى هر صد نفر دو هزار نفر حرکت کردند ساعت سه بعد از نصف شب جمعه قبل از کودتا آنها حرکت کردند. این را هم بگویم که یک هفته پیش از حرکت آنها هر روز از قزوین میرفتند بیرون به عنوان مانور و براى این که سوءظن قشون انگلیس را جلب نکنند این کار را میکردند و کلنل اسمایلز مخصوصاً چند شب پیش به طهران حرکت کرد و موقعى که او آمد مانور روزشان را به شب تبدیل کردند و به طرف طهران حرکت کردند پس از حرکت آنها سیم بین قزوین و طهران هم قطع شد ژنرال آیرن ساید صبح فهمید که یکعده قزاق از قزوین دور شده و مخابرات به طهران هم قطع بود آدم فرستاد پیش این افراد آنها هم حکم طهران را به او ارائه دادند و کلنل آیرن ساید هم اغفال شد و قزاق وارد کرج شد، دو روز پیش از کودتا من رفتم به شاه آباد جلسه تشکیل شد در شاه آباد از بنده و آقاى رضاخان میر پنج و از آقاى احمد آقا خان که آن وقت گویا سرهنگ بود و از آقاى ماژر مسعودخان و از آقاى کاظم خان من آنها را دیدم چه دیدم و چه صحبت کردم و چه تصمیم گرفتیم از اسرار ما است ولى یک چیزى را به شما میگویم و آن این است که ما پنج نفر قسم خوردیم که به ایران خدمت کنیم و قسم خوردیم قدمى برخلاف مصالح ایران برنداریم و بعد آن وقایع شد بنابراین نسبت کودتا به اجانب از روى کمال بىاطلاعى است بنده به آقایان اطمینان میدهم هر از خود گذشتهاى هر کارى میتواند بکند هر کس از خودش بگذرد معرفت هم داشته باشد لیاقت هم داشته باشد، اطلاع هم داشته باشد، ابتکار هم داشته باشد روابط هم داشته باشد همه کار میتواند بکند دیگران اگر در کودتا موفق نشدند شاید حسن نیتشان از من بیشتر بوده است ولى اگر وسایل و اطلاعاتشان از من بیشتر بود موفق میشدند چرا ما این کودتا را کردیم؟ با ما پنج نفر مملکت خود را در خطر دیدیم مرجعى نبود که به او مراجعه کنیم و براى نجات ایران از پرتگاه نیستى یارى اورا بطلبیم اگر ما میدانستیم در مقابل این خدمتگزارى قوانینى در مملکت هست که ما را محکوم به اعدام خواهد کرد باز ما میکردیم زیرا اگر ما محکوم میشدیم یک ملتى را زنده کرده بودیم بلى آقا مملکت براى قانون نیست قانون براى مملکت است اگر مراکز قانون و مظاهر قانون نمیخواهند به وظیفه خودشان عمل کنند سه سال در طهران بمانند و مجلس شوراى ملى را باز نکنند و شاه مملکت هم بخواهد برود و وزراء و دیگران هم سرگردان و حیران باشند نمیتوان پنج نفر از خود گذشته را ملامت کرد که چرا شما یک کارى کردید و در نتیجه آن کار شما خطر استقلال را از ایران دور کردید و به ایران زندگى و حیات و استقلال دادید همه کار را خوب کردید ولى یک کار را بد کردید و چهار صد نفر را تحت نظر قرار دادید اى خدا یک قدرى ملکات عقلیه ما را یک کاریش بکن. حمله به دکتر بنده در عین این که از بىلطفى و غرض شخصى آقاى دکتر نسبت به خودم واقف بودم هیچگاه به خودم اجازه نمیدادم که از طریقه ادب خارج شوم شما اگر منصف بودید و البته هستید تصدیق میفرمایید که اول ایشان به بنده توهین کردند (دکتر مصدق- چه عرض کردم؟) فرمودید مأمور اجنبى هستید و این را حق نداشتید به بنده بفرمایید قبل از این که توضیح از من بشنوید. بنده که حرف نزده بودم شما اول نطق کردید بنده که عرض نکرده بودم در ضمن عرایضم هم عرض کرم شما آزادید که هر نظرى را از من توضیح بخواهید ولى ننگین ترین نسبت ها را به من دادید با کمال بى شرمى نه از من نه از جد من نه از خدمات من. نه از ملت من خجالت نکشیدید (خدا سزاى شما را بدهد) و مرا متهم کردید به یک نسبتى همان خون در من است که شما افتخار دارید به دیانت آن و به آن خون مفتخر هستید سید ضیاءالدین اجنبىپرست
+++
نمیشود (دکتر مصدق- استغفرالله) سزاى شما با همان حسین ابن على (ص) که اسمش را در این جا بردید اگر من به ایشان بىاحترامى کردم براى این بود که ایشان شایسته احترام نبودند ولى حق نداشتند به من چیزى بگویند قبل از این که از من توضیحى بخواهند اول باید بپرسند جواب بشنوند بعد مرا به هر نسبتى که بخواهد نسبت بدهند شما از رجال سیاسى نیستید (دکتر مصدق- به حد شیاع رسیده بود)
رئیس- آقاى دکتر مصدق خواهش میکنم رعایت بفرمایید .
دکتر مصدق- چرا به ایشان نمیفرمایید توهین نکند .
رئیس- به ایشان هم گفتم و استدعا میکنم هر کدام از آقایان که میل دارند مخالف یا موافق بفرمایند اینجا صحبت کنند ولى دو نفرى با هم صحبت مکنید (صحیح است) .
سید ضیاءالدین- یک کاغذ دیگرى هم راجع به آقاى مصدقالسلطنه والى فارس از وزیر مختار انگلیس به مرحوم سپهدار نوشته شده است. پس از کابینه آقاى مشیرالدوله آقاى مصدقالسلطنه متزلزل شدند که شاید سپهدار ایشان را معزول کند و آقاى نصرتالسلطنه یا کسى دیگر را به جاى ایشان بفرستد آقاى مصدقالسلطنه به وسیله قونسول انگلیس از وزیر مختار انگلیس این منظور را تلگراف میکند و وزیر مختار انگلیس هم از رئیسالوزرا تقاضا میکند که ایشان را ابقاء بکند (دکتر مصدق- بنده جداً تکذیب میکنم) این کاغذ سفارت انگلیس است این را بنده ننوشتهام (سفارت انگلس 4 نوامبر 1920-.فدایت شوم پس از استعلام از صحت مزاج و تقدیم ارادت زحمت میدهد که از قرار تلگرافى که قونسول انگلیس مقیم شیراز مخابره کرده اند آقاى مصدقالسلطنه از سقوط کابینه قبلى و تشکیل کابینه جدید قدرى مضطرب اند که مبادا این کابینه در مواقع لازمه همراهى و مساعدت مقتضى از ایشان ننماید و گویا خیال استعفا دارند از قرار راپورتهایى که از قونسول انگلیس شیراز میرسد حکومت معظمله در شیراز خیلى رضایت بخش بود اگر حضرت اشرف صلاح بدانند بد نیست که دوستانه تلگرافى به معزىالیه مخابره فرموده خواهش کنید که به حکومت خود باقى بوده و از این خیال منصرف شوند. ایام شرکت مستدام باد- مستر نومان)
مهندس فریور- این کاغذ دلیل خواهش ایشان نیست
دکتر مصدق- این توهین است اجازه بفرمایید مطابق نظامنامه توضیح عرض کنم .
رئیس- بعد بفرمایید .
سید ضیاءالدین طباطبایى- قصدم از این اظهار اهانت به ایشان نبود یک چیزى دیروز فرمودند که او سبب این اظهار شد فرمودند من در سلامهاى رسمى افسران پلیس جنوب را بار حضور نمیدادم (دکتر مصدق- همین طور است) بنده عرض کردم این صحیح است ولى حکومت و ایالت شما در تحت حمایت پلیس جنوب بود (دکتر مصدق- به هیچ وجه) و بنده میخواستم عرض کنم که شما نمیتوانستید بگویید که در فارس بودید و با کنسول انگلیس آشنایى نداشتید و رابطه نداشتید (دکتر مصدق- بسیار دوست بودم) پس در ضمن دوستى یک اظهارى کردهاید به قونسول انگلیس (دکتر مصدق- ابداً) این مراسله سفارت انگلیس است . . .
بعضى از نمایندگان- دو مرتبه بخوانید آقا .
سید ضیاءالدین طباطبایى- میخوانم «فدایت شوم پس از استعلام از صحت مزاح و تقدیم ارادت زحمت میدهد که از قرار تلگرافى که قونسول انگلیس مقیم شیراز مخابره کرده اند آقاى مصدق السلطنه از سقوط کابینه قبل و تشکیل کابینه جدید قدرى مضطربند که مبادا این کابینه در مواقع لازمه همراهى و مساعدت مقتضى از ایشان ننماید و گویا خیال استعفا دارند و از قرار راپورتهایى که از قونسول انگلیس بوده اگر حضرت اشرف صلاح بدانند بد نیست که دوستان تلگرافى به معزى الیه مخابره فرموده خواهش کنید که به حکومت خود باقى بوده از این خیال منصرف شوند ایام شوکت مستدام باد- مسترنرمان» (مهندس فریور- تاریخ این کاغذ را بفرمایید) 4 نوامبر 1920- 22 صفر 1339- آقاى ضیاءالملک اشاره فرمودند به مستر نرمان بنده لازم
+++
میدانم فقط یک چیزى را عرض کنم که مستر نرمان از کودتا اطلاعى نداشت، شرکت هم نداشت، واقف هم نبود فقط یک تقصیر داشت و آن این بود که میتوانست این وقایع را پیشبینى کند ولى نتوانست پیش بینى کند حالا چرا نتوانست پیشبینى کند و چه موجباتى مانع پیشبینى او شد این هم یکى از اسرارى است که مربوط به خود بنده است و در نتیجه این اغفال شدن مورد مؤاخذه دولت انگلیس واقع شد و از خدمت وزارت خارجه استعفا داد حالا چه شد که این را به ریش نرمان چسباندند اصل نکته اینجا است. پس از رفتن من آقایانى که محبوس و تحت نظر بودند آمدند بیرون اول گفتند که سید ضیاءالدین ده میلیون برده یا سه میلیون برده و فلان ولى بعداً فهمیدند که این موضوع نبوده است من چیزى نبردهام غارتى نکردهام دزدى نکردهام خوب گفتند چه تهمت دیگرى بزنیم وسیله دیگرى نبود گفتند که این کار به دست اجنبى بود و من نمىفهمم که انسان براى چه اجنبىپرست میشود یا براى خدا یا براى خرما من که هم خدا داشتم هم خرما را من که در سه ماه زمامدارى خود به مال کسى به جان کسى تعرض و تخطى نکردم چه لازم بود که اجنبىپرست شوم؟ اجنبىپرست بشوم که در مقابل چه چیز ببرم؟ این حقیقتش است خلاصه مطالب گفتنى خیلى است آقا فرمودند که روزنامهنویسها را هم توقیف کردید بنده نمیخواهم بیشتر عرض کنم اصرارى هم ندارم که یک مطالبى را فرمودید و بنده هم خواستم توضیحاتى بدهم. و باز هم عرض میکنم قبول اعتبارنامه من بر صلاح ایران است رد اعتبارنامه من هم شاید بر صلاح ایران باشد البته آقایان در قضاوت خود مختارید .
رئیس- آقاى دکتر مصدق توضیحى دارید بفرمایید
دکتر مصدق- از بیاناتى که آقا فرمودند وضعیت دولت آن روز را به خوبى روشن میکرد آن روزى که بنده شیراز وارد شدم دولت تا یک اندازه براى فرستادن یک مإمورى به شیراز مستأصل بود چند نفر کاندید بود در طهران که مىخواستند به شیراز بروند و هر کدام از دولت یک تقاضاهایى داشتند و یک مهماتى و یک قوایى میخواستند که بتوانند این مأموریت را انجام بدهند که من وارد شیراز شدم اهالى به تلگرافخانه رفتند و از دولت خواهش کردند که اگر حاکمى میخواهید بفرستید فلانى است و باید بماند دولت هم مرا خواست و من به دولت گفتم من که فعلاً وارد فارس شده ام من مردم را میخواهم اگر با من موافقت کردند این جا میمانم و هیچ احتیاج به قوا ندارم قواى من قواى ملى است اگر اهالى با من موافقت کردند با من میمانم و الّا نمیتوانم قبول کنم و به طهران مىآیم پس از مراجعت از تلگرافخانه جماعتى نزد من آمدند اول نماینده قوامالملک گفت قوامالملک سالى دو هزار تومان میدهد نماینده سردار عشایر گفت دو هزار تومان هم سردار عشایر میدهد نصرالملک گفت من بیست هزار تومان میدهم و بعداً که حساب کردند جمعاً صد و شانزده هزار تومان شد گفتند با این وضع شما چرا میخواهید بروید طهران؟ اگر بروید طهران حقوق یک سال شما به اندازه یک ماه این جا نمیشود گفتم شما عجب اشتباهى کردهاید شما میگویید که ما حاکمى میخواهیم که عدل و انصاف داشته باشد و با مردم به عدالت رفتار کند و از مردم چیزى نخواهد و این پولهایى که به من میدهید خودش مسبب نا امنى میشود من منظورم چیز دیگرى است اگر شما تعهد میکنید که نه از مردم چیزى بگیرید و به من هم چیزى ندهید من میمانم و قبول میکنم و اگر نه من میروم و آنها تعهد کردند که نه چیزى بدهند و نه چیزى بگیرند و از این جهت من ماندم و در آن وقت که دولت ماهى سیصد و شصت هزار تومان از خارجى میگرفت البته نمیتوانست که قوایى به فارس بفرستد ولى من در ظرف یکى دو ماه به طورى امنیت را برقرار کردم بدون این که خرجى بکنم و هیچ استمدادى از دولت بخواهم که مردم با کمال خوشى زندگى میکردند و همه هم هوى خواه من بودند، من یک آدمى بودم با مسلک کابینه مرحوم مشیرالدوله با مسلک من موافق بود ولى با سپهدار که با مسلک من یکى نبود .
+++
نمیتوانستم کار بکنم پس از این که مرحوم مشیرالدوله رفت من دیدم که به حکم کى باید اطاعت بکنم همان طور که آقا وقتى آمدند روى کار من متمرد شدم همان طور ممکن بود نسبت تمرد به من داده شود این بود که واقعاً نمیخواستم در در آنجا بمانم در تمام شهر شهرت پیچید که من میروم البته همه مردم متزلزل شدند و این هم محل تردید نیست که قونسول هر محلى راپورت و گزارش محل خودش را به مرکز میفرستد بنده این کاغذ را تکذیب نمیکنم ولى بر فرض این که این کاغذ صحیح باشد واقعاً بنده از قضاوت آقا تعجب میکنم که جقدر زحمت کشیدهاند و براى اهانت به من مدرکى به دست آورده اند واقعاً جا دارد تعجب کنم قونسول انگلیسى که باید راپورتهاى خودش را به مرکز بدهد باید یک جنین جیزى بنویسید چرا؟ براى این که قونسول انگلیس علاقه مند به تجارت خودشان بود و بنده وقتى وارد شیراز شدم راه بوشهر تا آباده به کلى نا امن بود و من در ظرف چهل روز این راه را امن و نظم کردم و از کسى در هیچ وقت و در مدتى که آنجا بودم یکشاهى نگرفتم. (صحیح است) اگر یک کسى میخواست براى من یک کبک بفرستد بنده تعمد داشتم که ده تومان به آورنده بدهم که بعد او دیگر نفرستد من تعمد داشتم که نفرستد و مرا مرهون خودش قرار بدهد قبل از من قرار بود که صولتالدوله ایلخانى بشود و از او شصت هزار تومان میخواستند و چون او این وجه را نمیداد ایلخانى هم نمیشد بعد از آن که من والى شدم صولتالدوله را آوردم به شهر و ایلخانى کردم بعد از آن که من این کار را کردم سپهدار کاغذى نوشت و تعرض کردند که جرا بدون اجازه مرکز صولتالدوله را ایلخانى کردهاید؟ جواب گفتم که جاى اعتراضى در این باب نیست قانونى در این مورد در مملکت نیست سابقه هم حکم میکند که والى فارس ایلخانى را معین کند و عادت هم بر این بوده است اگر شما تصور میکنید که در این کار من بهرهاى بردهام خیر من دینارى در این کار بهره نبردهام و این کار را فقط براى حفظ امنیت و مصلحت مملکت کردهام و او را به ایلخانىگرى معین کردهام من نظرى غیر از امنیت فارس ندارم. البته قونسول انگلس چه میخواست؟ میخواست که تجارتشان برقرار باشد هر وقت پولى میخواستند از آباده به بوشهر مجبور بودند که یک مبالغى خرج کنند و یک مبالغى بدهند تا این که این پول را بانک شاهنشاهى بتواند حمل کند ولى وقتى که من رفتم آنجا از کسى دینارى نگرفتم و عدل و انصاف را پایه حکومت خود قرار دادم البته امنیت برقرار شد با این ترتیب همه مردم خواهان من بودند و قونسول انگلیس هم براى حفظ منافع تجارى خودشان خواهان من بود من اگر حالا هم به فارس بروم همه مرا میخواهند براى این که به آنها من خدمت کردهام (صحیح است) کیست که در فارس مرا نخواهد (صحیح است) آنها مرا میخواهند و من هم آنها را دوست دارم براى این که به آنها خدمت کردهام و واقعاً خیلى غریب است از آقاى آقا سید ضیاءالدین که زحمتى کشیدند و واقعاً ریششان را سفید کردند که یک همچون سندى را پشت تریبون آوردند .
عده از نمایندگان- مذاکرات کافى است .
رئیس- عده از آقایان پیشنهادى کردهاند براى کفایت
فریور- بنده با کفایت مذاکرات مخالفم اجازه میفرمایید توضیحات خودم را عرض کنم؟
ملکمدنى- بنده پیشنهاد کفایت مذاکرات کردهام باید قبلاً توضیح بدهم.
رئیس- بفرمایید .
ملکمدنى- بنده که پیشنهاد کفایت مذاکرات کردهام براى این است که دو جلسه است در اطراف اعتبارنامه آقاى سید ضیاءالدین صحبت شده است و تمام مطالب به عقیده بنده معلوم شده است و جاى ابهامى باقى نمانده و همه آقایان میدانند که مملکت هم انتظار دارد که هر چه زودتر مجلس شوراى ملى کارهاى مقدماتى خودش را انجام بدهد و آماده بودن خودش را براى کار به حضور اعلیحضرت همایونى اعلام کند تا یک دولتى بیاید که این خرابیهایى که همه روزه این جا گفته میشود بیاید و اصلاحات
+++
را شروع کند مردمى که ما را انتخاب کردهاند و آمدهایم این جا و مجلس را باز کردهایم براى این نبوده است که بیاییم اینجا کنفرانس بدهیم و خطابه بخوانیم بین دو نفر از رجال مملکت در اطراف اعتبارنامه اختلاف پیدا شده این هم در همه جاى دنیا معمول است که بین اشخاص اختلاف عقیده و اختلاف سلیقه پیدا میشود یک مطالب کافى و شافى آقاى دکتر مصدق به عنوان اعتراضاتشان فرمودند و آقاى سید ضیاءالدین هم جواب فرمودند و قضاوت آن هم با مجلس شوراى ملى است و آقایان و بنده معتقدم که مصلحت مملکت و انتظار مردم و جهات داخلى و سیاسى بالاخره اقتضا میکند که این مذاکرات کافى باشد و بیش از این ادامه پیدا نکند بنده روى خیر و صلاح مملکت که به نظرم رسید این پیشنهاد را کردم و امیدوارم که آقایان هم موافقت بفرمایند که مذاکرات کافى شود و رأى به این موضوع گرفته شود که بلکه زودتر مجلس را براى کار حاضر کنیم و مملکت را در واقع از این بىتکلیفى خلاص کنیم (صحیح است)
رئیس- آقاى فریور
فریور- این که بنده با کفایت مذاکرات مخالفم علتش این است که خدا میداند میخواهم مجلس تمام این عواملى را که لازم دارد براى قضاوت در این موضوع به دست بیاورد و به دست آوردن این عوامل از لحاظ پرنسیپ خیلى مهم است البته از لحاظ حب و بغض اشخاص یا عوامل طرفینى بنده این را عرض میکنم بنده خودم به الله عضو هیچ حزبى نیستم بحث در این موضوع از لحاظ پرنسیپ خیلى مهم است و این مذاکراتى که تا به حال شده است اغلب در حاشیه بوده است نه در متن صحبت در این شد که کودتایى شده است فقط این مطلب معلوم شد که مسبب کودتا برحسب اقرارى که خود آقاى سید ضیاءالدین صریحاً فرمودند (که مسبب کودتا من بودهام) ایشان بوده اند و دو مطلب اینجا باقى ماند که خدا میداند براى من روشن نشده است جون من بیانات موافق و مخالف را یادداشت میکنم و بعد مىسنجم هنوز عقیده براى خودم نتوانستهام ترتیب بدهم میخواهم این عوامل را بفهمم و عقیده براى خودم ترتیب بدهم به نظر بنده دو مطلب لاینحل است یکى این که این کودتا به دست خارجى بوده است یا نه و جواب مطالبى که آقاى ضیاءالملک فرمودند داده نشد که اینقسمت حل شود یکى این که از همه مهمتر است این است که به فرض این که این کودتا مفید بوده و به فرض این که این کودتا به دست خارجى نبوده است و به دست ایرانى بوده است و به فرض این که این کودتا به منفعت این مملکت بوده است باید تشخیص داد که آیا این کودتا را این قیام بر علیه حکومت را مجلس که مرکز مشروطیت ایران است باید به رسمیت بشناسد و قبول کند یا نه؟ (صحیح است)
چند نفر از نمایندگان- رأى بگیرید به کفایت مذاکرات
رئیس- رأى مىگیریم به کفایت مذاکرات آقایان موافقین قیام فرمایند (عده بیشترى قیام نمودند) تصویب شد. پیشنهادى است رسیده است قرائت میشود .
امضاءکنندگان زیر از مجلس شوراى ملى درخواست مینماییم که بر طبق ماده 90 نظامنامه در مورد اعتبارنامه آقاى سید ضیاءالدین طباطبایى رأى مخفى گرفته شود. دکتر محمد مصدق- غلامعلى فریور- دکتر رضا زاده شفق- جواد عامرى- ابوالقاسم صدر قاضى- ابوالقاسم نراقى- فداکار- ابوالقاسم امینى- فرمند- دکتر رادمنش- دکتر کشاورز- رحمانقلى خلعتبرى- حبیبالله درى- پروین گنابادى- شهاب فردوس- غلامحسین رحیمیان- میرصالح مظفرزاده .
رئیس- چون بعضى از آقایان از ترتیب رأى گرفتن مخفى اطلاع ندارند این است که ترتیب جریان آن خوانده میشود که آقایان مستحضر شوند .
(آقاى جواد مسعودى (منشى) به شرح ذیل قرائت نمودند)
به هر یک از آقایان دو مهره داده میشود یکى سفید یکى سیاه سفید علامت قبول سیاه علامت رد بعد از این که اعلام شد که رأى مىگیریم آقایان تشریف مىآورند پاى کرسى نطق اول یک مهره تفتیشیه از آقایان منشىها مىگیرند یکى
+++
از آن دو مهرهها هر کدام را که میخواهند به دلخواه میندازند توى ظرفى که در روى کرسى نطق است و آن مهره دیگر نزد خود آقایان باقى میماند و بعد تشریف مىآورید بالا مهره تفتیشیه را مىاندازند توى ظرفى که اینجا است و بعد یکى از آن دو مهره دیگر که پهلوتان باقى مانده است مىاندازند در ظرفى که بالا است و بعد به جاى خودتان تشریف میبرید .
بعضى از نمایندگان- دو مرتبه توضیح بدهند آقا
رئیس- آقاى فاطمى
فاطمى- غالب آقاین میدانند که به هر یک از آقایان دو مهره داده میشود یکى سیاه و یکى سفید بعد آقایان تشریف میبرند پشت تریبون رأى اصلى خود را در ظرفی که روى کرسى نطق است مىاندازند و یک مهره تفتیشیه بگیرند و آن یک مهره که در دست آقایان مانده است و رأى زیادى است بدون این که کسى ببیند میاندازند توى آن کیف چرمى که بالا روى میز منشىها گذارده شده است و بعد آراء شماره میشود و نتیجه معلوم میشود (صحیح است).
رئیس- آقاى طباطبایى
محمدصادق طباطبایى- ترتیب رأى مخفى این طور نیست که گفته شد دو تا کیسه چرمى میآورند پیش هر یک از آقایان اول آقایان رأى خود را در کیسه اول مىاندازند و بعد مهره که باقیمانده است مىاندازند در کیسه که بعد میآورند و بعد آن رأى اصلى شماره میشود و نتیجه معلوم میشود.
رئیس- آقاى طوسى .
طوسى- این ترتیبى که آقاى مسعودى خواندند ترتیب رأى گرفتن با ورقه است در محل نطق براى رأى با مهره دو کیسه میگردانند اولى براى رأى دومى براى آن مهره که زیادى است.
رئیس- آقاى اقبال
اقبال- اولاً بنده پیشنهاد میکنم این آقایان مستخدمین مجلس بروند بیرون که رعایت نظم و ترتیب بشود و یک نفر از منشیان مجلس یا یکى از پیشخدمتهاى مجلس که طرف اعتماد است کیسهها را بگردانند البته خود آقا سید کمال بهتر است کیسه اول که مىآوردند رأیى است که باید داده شود هر کدام را که آقایان میل دارند مهره سفید علامت مثبت و قبول است و مهره سیاه علامت رد و کیسه دوم براى مهره زیادى است که نزد آقایان باقیمانده است .
رئیس- آقاى رفیع
حاج آقا رضا رفیع- بنده تصور میکنم براى تمام این موارد در نظامنامه پیشبینى شده است هر یک از آقایان یک فرمایشاتى فرمودند و مطلب حل نشد اجازه بفرمایید ماده نظامنامه خوانده شود .
دکتر مصدق- اجازه میفرمایید بنده ماده نظامنامه را بخوانم؟
رئیس- بفرمایید .
دکتر مصدق- ماده 89 میگوید: در صورتی که ده نفر از نمایندگان تقاضا نمایند اخذ رأى علنى با اوراق باید در محل نطق به عمل آید (بعضى از نمایندگان- این ترتیب رأى با ورقه است) اجازه بفرمایید ماده 90 هم که ترتیب رأى مخفى است عطف به همین ماده است و همین ترتیب را مقرر داشته است بعداً ماده مینویسد به شرط این که این تقاضا کتباً نوشته و امضاء شده باشد اسامى امضاءکنندگان یک یک خوانده شده و حضور آنها در مجلس معین میشود و ترتیب اخذ رأى از این قرار است هر نماینده پس از آن که یک مهره تفتیشیه از یکى از منشیان گرفت ورقه رأى خود را در ظرف رأى که در محل نطق است انداخته مهره را در ظرفى که در روى میز منشیان دست راست است مىاندازند و بعد شماره اوراق و مهرههاى تفتیشیه موافق ماده قبل به عمل آمده و تطبیق میشود بعد در ماده 90 میگوید در تمام مواقعى که اخذ رأى علنى با اوراق ممکن یا حتمىالقبول است هرگاه پانزده نفر از اعضاء کتباً تقاضا نمایند باید رأى مخفى گرفته شود. بعد از آن در ماده 91 میگوید اخذ رأى مخفى به ترتیبى است که در باب اخذ رأى علنى با اوراق در محل نطق ذکر شده ولى درعوض اوراق مهره هاى سفید و سیاه استعمال میشود مهره سفید علامت قبول و مهره سیاه علامت
+++
رد منشیان مهرههای رأی را در یک ظرفی ریخته و به طور آشکار شماره نموده و مهرههای سفید را از سیاه جدا مینمایند و از همین قرار مهرههای تفتیشیه را میشمارند) به طوری که ملاحظه میفرمایید همان طور که دستور رأی گرفتن اشاره شد در نظامنامه هم به همین ترتیب پیشبینی شده است و اختلافی ندارد.
رئیس- آقای بهبهانی
بهبهانی- این موادی را که قرائت فرمودند همه سابقه داریم و در سوابق عمل مجلس هم بوده است ولی عملاً در زمان آقای موتمنالملک و سایر روسای مجلس این طور بود وقتی که پیشنهاد رأی مخفی از طرف پانزده نفر از آقایان میشد دو کیسه آوردند اولی برای رای است و دومی برای آن مهره که زیادی است که باید پس بدهند پس این ماده این طور که نوشته شده عملاً لغو شده است و بنده یادم هست که وقتی رأی را در ظرف پشت تریبون میانداختند سیاه و سفید طرفها معلوم میشد و این ترتیب مخالف آن نظر اساسی بود که میخواستند رأی اشخاص کاملاً مخفی باشد بعد با تصویب مجلس شورای ملی این ترتیبی که بنده عرض کردم قرار شد و سابقه آن در آرشیو مجلس هم هست اگر بخواهید مراجعه کنید...
فداکار- در گذشته عمل غلط خیلی شده است عمل غلط موجب نقض نظامنامه نمیشود.
بهبهانی -مجلس عمل غلط نمیکند. عمل غلط تو میکنی.
هاشمی- همین ترتیبی که آقای بهبهانی فرمودند و سابقه عمل هم بوده است عمل بفرمایید.
رئیس- آقای مسعودی
جواد مسعودی - این که بنده قرائت کردم ترتیبی است که از آخرین دفعه که رأی مخفی با مهره گرفته شده است از صورت مجلس 17 دی ماه 1306 در دوره ششم صفحه 3117 مجله مذاکرات مجلس استخراج شده است و کاملاً هم رعایت مقررات نظامنامه به عمل آمده است.
بعضی از نمایندگان - یک مرتبه دیگر خوانده شود.
(به شرح سابق قرائت شد)
رئیس- البته آقایان کاملاً ترتیب رای دادن را توجه فرمودند (صحیح است) بنابراین رای میگیریم به گزارش شعبه مبنی بر نمایندگی آقای سید ضیاءالدین طباطبایی عده حاضر 86 نفر (اخذ رای به عمل آمده و پس از شمارش 57 مهره سفید و 28 مهره سیاه شمرده شد)
رئیس - عده حاضر 86 نمایندگی آقای سید ضیاءالدین به اکثریت 57 رای تصویب شد.
3 - موقع و دستور جلسه بعد- ختم جلسه
رئیس - اگر اجازه میفرمایید جلسه را ختم کنید (صحیح است)
جلسه آینده روز یکشنبه 21 اسفند سه ساعت
پیش از ظهر دستور هم مذاکره در بقیه اعتبارنامهها
(مجلس دو ساعت بعدازظهر ختم شد)
رئیس مجلس شورای ملی - محمدتقی اسعد
+++