مشروح مذاکرات مجلس ملى، دوره 5
[1396/04/27]
جلسه: 110 جلسه صدودهم صورت مشروح مجلس یوم سهشنبه 23 برج جدى 1303 مطابق هفدهم جمادىالثانیه 1343
مشروح مذاکرات مجلس ملى، دوره 5
جلسه: 110
جلسه صدودهم صورت مشروح مجلس یوم سهشنبه 23 برج جدى 1303 مطابق هفدهم جمادىالثانیه 1343
مجلس دو ساعت و ربع قبل از ظهر به ریاست آقاى مؤتمنالملک تشکیل گردید (صورت مجلس یوم یکشنبه بیست و یکم جدى را آقاى آقا میرزا جواد خان قرائت نمودند
رئیس- آقاى مدرس (اجازه)
مدرس- بنده قبل از دستور عرضى دارم.
رئیس- آقاى شیروانى (اجازه)
شیروانى- عرض بنده هم قبل از دستور است.
رئیس- آقاى ضیاءالواعظین (اجازه)
ضیاءالواعظین- قبل از دستور عرضى دارم
رئیس- آقاى عدل الملک (اجازه)
عدلالملک- قبل از دستور عرضى دارم
رئیس- آقاى مدرس (اجازه)
مدرس- دو چیز تیره عقل است دم فرو بستن به وقت گفتن گفتن به وقت خاموشى در جلسه سابق و بعضى جلسات دیده میشود که از طرف بعضى از آقایان نمایندگان نسبت به بعضى الفاظ که در قوانین هست و فارسى نیست پیشنهاد مىشود که آن الفاظ تبدیل به فارسى بشود. آقاى ارباب بعضى اوقات میفرمایند که بعضى الفاظ غیرفارسى تبدیل شود به فارسى در این مسئله محتمل است دو نظر باشد. یکى نظر ادبى است. البته اگر یک جمله تمام کلماتش از یک لغت باشد شاید در او بیت مرغوبتر باشدتا این که هر کلمهاش از یک لغت و یک زبان باشد تا این که هر کلمهاش از یک لغت و یک زبان باشد این یک احتمالى است کما این که مىگویند یک کسى به فردوسى ایراد گرفت که شما کتابتان مبنى بر لغت فارسى است چرا عربى گفتهاید. گفت در کجا عربى گفتهام گفتند آنجایی که گفته ملک گفت احسن گفت من نگفتم ملک گفت احسن بسیارخوب این ایراد مبتنى بر یک مطلب ادبى است که شخص که میخواهد حرف بزند و ادبیات را در بیاناتش تکمیل کند یک جمله را از لغات مختلفه ترکیب نمىکند که یکى ترکى باشد یکى عربى باشد یکى فرانسه باشد یکى لغت دیگر باشد این یک احتمال است لیکن این احتمال به عقیده من جایش در مجلس شوراى ملى نیست لکن اگر بنا باشد این پیشنهادات در نظریات یک نکات سیاسى درش باشد که برگشت این نکات سیاسى در حقیقت به وطن خواهى باشد. این مسئله به عقیده من درباره پیشنهادات بر عکس است. مسئله وطنخواهى نیست- بلکه در بعضى پیشنهادات برضد وطنخواهى است. حالا من احتمال دارد به این مسئله جاهل باشم. ولیکن چون دیدم اگر از امروز بگذرد موقع این حرف خواهد گذشت. این بود که با این که خیلى کسالت داشتم و مقتضى بود امروز نه به مدرسه بیایم که مباحثه کنم و نه به اینجا بیایم و از آقاى رئیس عذر بخواهم. ولى معذلک چون دیدم وقت این صحبت امروز است آمدم ما میخواهیم وطن
+++
خواه باشیم وطنخواهى الان یک لفظى است خیلى معمولى و مطلوب و معقول و مرسوم ما همه میخواهیم وطنخواه باشیم اصلاً وطنخواهى یعنى چه وطن یعنى چه وطن یک حدود ارضى دارد و یک حدود اهلى وطن عبارت است از یک ارضى و یک اهلى من اگر وطن دوست باشم آن ارض را باید دوست بدارم و حفظ کنم اهل آن ارضى را هم که همه هموطنهاى من هستند بایددوست بدارم و حفظ کنم. ترقى بدهم وطن را یعنى آن زمین را معمور کنم اگرخراب است تعمیرش کنم براى اهل آن ارض هم کمال آسایش و رفاهیت و اسباب غنا و علمشان را فراهم کنم من خیال مىکنم وطنخواهى و وطندوستى که ما مىگوییم این است که ارض خودمان را دوست بداریم و اهل آن ارض را هم مثل خودمان و از خودمان بدانیم
(بعضى از نمایندگان- صحیح است)
من که از وطندوستى و وطنخواهى و هموطنى و اینها غیر از این چیزى نمىفهمم پس باید اول تشخیص موضوع کرد که ارضى را که ما آن را دوست میداریم و اسمش را وطن خودمان میگذاریم کجا هست؟ حدود حدودش کجا هست؟ و هموطنان ما کیانند؟ تا بدانیم این حب و علقه را به کجا بیندازیم آخر من میگویم وطنخواهم فلان کس وطنخواه نیست یا فلانى وطنخواه نیست- یا آقا براى کى زخمت مىکشید؟ براى کى جنگ مىکنید؟ براى کى قرارداد باطل میکنید براى حب وطن چرا این قدر قانون وضع مىکنید و مالیات از مردم میگیرید؟ به واسطه تعمیر وطن پس باید به عقیده من تشخیص وطن و اهلیت وطن را داد تا ببینیم این پیشنهادات به جاست یا نیست. حالا من میخواهم تشخیص وطن را بدهم بدبختانه جهل من تقریباً با علم حق مساوى هست و نسبت به بعضى چیزها خیلى جاهلم یکى سجل احوال سطح ارضى که عبارت از جغرافیا باشد یکى سجل احوال اقدام دنیا که عبارت از تاریخ باشد یکى هم سجل احوال اشخاص که یک تیکهاش همین سجل احوال خودمان است که میخواهیم تازه درست کنیم سابق بر این اقوام دنیا که با هم ارتباط نداشتند این علم را داشتند و علماى این علم را علماى نسابه مىگفتند که سجل احوال اشخاص را میدانستند و آنها را مىشناختند سلسلهها را مىشناختند و این علم در میان مردم بود که تازه ما پریروز اینجا مطرح کردیم و میخواهیم درست کنیم سابق بر این که اقوام دنیا چندان با هم مرتبط نبودند در میان هر قوم علمایى براى این کار بخصوص بود و به آنها علماى نسابه مىگفتند. خلاصه من نسبت به سایر چیزها جاهل هستم بخصوص نسبت به این سه مسئله که خیلى جهل دارم یکى جغرافیا (به زبان شما) و به زبان من علم سجل احوال مطرح ارض یا سطح ارض- یکى سجل احوال اقوام دنیا یعنى تاریخ- یکى هم سجل احوال اشخاص- نسبت به اینها بخصوصه اطلاعى ندارم. با وجود این بىاطلاعى تشخیص وطن دادن کار خیلى مشکلى است به واسطه این که اولاً باید معین کنیم کدام ارض مال ما است یکى هم این که اقوامى که در وطن هستند اینها را هم معین کنیم که هموطنان ما کدام قوم هستند این هم جغرافیا میخواهد و هم تاریخ و من هردویش را به حد اکمل فاقدم. لیکن منافاتى ندارد یک عرایضى بکنم و یک حدسیات و اطلاعات ناقصه اینجا عرض کنم. اینجا مىگوییم دولت هشت هزار سالهایم- خیلى خوب- دولت هشت هزار ساله باید زمین هشت هزار سال سابقش را وطن خود بداند و اقوام هشت هزار سال سابق تا حال را هموطنان خودش بداند و الّا غلط میکند مىگوید من دولت هشت هزار ساله هستم. کسی که وطن هشت هزار سال سابق خودش را بلد نیست و اقوام هشت هزار سال سابق خودش را نمىشناسد نمىگوید دولت هشت هزار سالهام. عرض کردم چون از تاریخ اطلاع ندارم میگوییم هشت هزار سال خیلى زیاد است حضرت ابراهیم (4) ایرانى بود در این که هیچ گفت و گویى نیست هیچ کس هم مدعى نشده است (بعضى از نمایندگان- صحیح است) که حضرت ابراهیم از قوم دیگر است این بلامعارض است هر کس هم از علم ادبیات سر رشته دارد میداند که ابراهیم غیرمتصرف است غیرمتصرف یعنى جرء تنوین داخلش نمیشود. جرء تنوین از خواص لغت عربى است اگر خانهاش را هم بخواهید بابل است پهلوى کرمانشاه خودمان- همین جا- همین بالا آنجایی هم که در آتشش انداختند آن هم نزدیک است هر کس به کربلا و نجف برود مىبیند. پسر این حضرت ابراهیم حضرت اسمعیل بود این را هم گمان نمیکنم در تاریخ اشتباهى داشته باشد. اسحق هم یک پسرش بود که جد پسر عموها و یهودىها است اسمعیل هم مال ما سادات است پس اسمعیل که جد ما است پدرش ایرانى بود...
کازرونى- صحیح است
مدرس- بدون صحت آقاى کازرونى هم ایرانى بود. به اتفاق هم بود ولى از زمان ابراهیم تا حالا یقیناً هشت هزار سال نیست. اما از هزار سال و دو هزار سال خیلى بیشتر است پس این نتیجه شد که اولاد اسمعیل ایرانى هستند. این افرادیش لیکن چون عرض کردم از جغرافیا و تاریخ سررشته ندارم میترسم وارد در این مسئله بشوم و خیلى خطا کنم لذا نمىخواهم خیلى خطا کنم و پایینتر بیایم آن هشت هزار سال را گذاشتیم زمین- حضرت ابراهیم را هم گذاشتیم زمین و پایینتر میاییم و وطن خودم را عبارت از هزار و چهار صد سال قبل میدانم. پس هموطنان من هم اقوامى هستند که از هزار و چهار صد سال پیش (یعنى امروز) در آن زمینى که در تصرف ما بود منزل داشتند آنها را هم هموطنان خودم میدانم. دیگر کمتر را قبول ندارم هشت هزار سال را هم قبول ندارم چون آقاى ذکاءالملک که از تاریخ اطلاع دارند تشریف نداشتند که بنده چه عرض کردم، عرض کردم هشت هزار سال را بخشیدیم. زمان ابراهیم را هم بخشیدیم و از هزار و چهار صد سال قبل میدانید چه وقت است؟ الان هزار و سیصد و چهل سال قبل از هجرت را میگیریم که تقریباً ولادت پیغمبر اکرم است پیغمبر ما حضرت محمدابن عبدالله صلى الله و علیه و آله که جد ماست میفرماید ولدت فىزمنالسلطانالعادل میفرماید من فخر میکنم که زاییده شدم در زمان پادشاه عادل یعنى انوشیروان عادل حالا این یعنى پادشاه عدل خودم پادشاه عادل کسى دیگر؟ یعنى پادشاه عدل خودم- پیغمبر ما رعیت دنیوى پادشاه عدل انوشیروان بوده است. انوشیروان پادشاه ایران بوده است یا رم یا چین؟ پادشاه ایران بوده است. اراضى ایران هم کردنشین بود لرنشین بود عربنشین بود جزیرهالعرب هیچ وقت سلطانى غیر از سلطان ایران نداشت منتهى طرز حکومت آن روز غیر از طرز حکومت امروز بوده است حکومت امروز این است و اداره و مدیر و میز و صندلى ولى حکومتهاى سابق این طور بود یک سلطانى که بر یک جا استیلا داشت یک امیرى به آنجا مىفرستاد و آن امیر در تحت فرمان این سلطان بود هر سلطانى بزرگى امرایى در تحت فرمانش بودند یزدجرد وقتى که پیغمبر اکرم ظاهرشد حالا قبل از آن که پیغمبر کاغذى بنویسد یا بعد اول عرض کردم خاطرم نیست یا اصلاً یاد نگرفتهام یا اگر یاد گرفتهام خاطرم نیست. مأمورینى یزدجرد فرستاد پیش والى یمن که حکمفرما بر حجاز و یثرب و غیره وغیره بود که نشنیده شده است شخصى آنجا پیدا شده است که ادعاى پیغمبرى مىکند سرحش چیست؟ حرفش چیست؟ البته ملک خودش بود و مىدانسته که آدم فرستاده و در مقام تحقیق برآمده. که اگر یک کسى است که ناحق میگوید و اسباب زحمت است جلوگیرى بکند چون والى یمن هم مؤمن به پیغمبر بود. آن دو شخص را فرستاد خدمت حضرت پیغمبر غرض عرض بنده این است که اراضى جزیرهالعرب و یمن که عربنشین است از اراضى ایران است و اشخاصى که در آن خاک هم منزل داشتهاند و دارند از اول رعیت ایران بودهاند. اقوام هم وطن ما بودهاند و اگر ما وطن هزار و چهار صد سال خودمان را بگیریم اهالى آن هم وطنمان هستند حالا در جایى که قوم عرب ساکن بودهاند عربى و در جایى که فارسى بودهاند فارسىزبان بودهاند که آنها هم مشتمل بر دو دسته بودهاند کرد و لر حدشان هم معین است. از قدیمالایام آب سیمره بوده است هرکس هم برود ببیند محسوس است حالا سلاطینى بودهاند در این خاک و حکمفرمایى میکردند و تمام این اقوام هم رعیت آنها بودهاند آن وقت از یک قومى که عرب باشد یک کسى پیدا شده و گفت من از جانب خدا دین جدیدى آوردهام آمد و اظهار کرد مردم و اقوام مختلفه که عرب و کرد و لر و غیر اینها بودند این دین را قبول کردند حکومت را هم تا مدتهایى همان قوم به دست گرفتند و این دین مبین را ترویج کردند پیش هم بردند حکومت را هم همان قسم در دست گرفتند خودمانیم قاجاریه. من نمیدانم اگر ترک هستند که ایرانى نیستند.
شیروانى- مغولند
مدرس- الّا این که ترک نیستند اگر ترکند ایرانى نیستند اما لر و کرد و عرب ایرانى هستند و یک دستهاش آمد و حکومت را در دست گرفت پى تمامشان ایرانى هستند حالا راستى بنده که موافق نیستم- خوب سردار سپه آمد و گفت من میخواهم پادشاه بشوم دروغ یار است خوب ایرانى است حالا اگر یک کسى از مازندران آمد و پادشاه شد کردها یا لرها بیایند و جدایش بیندازند و بگویند تو ایرانى نیستى و ما هموطن تو نیستیم؟ بنده که این را نمىفهمم: اگر عرب که یک قوم ایرانى است آمد و یک دین جدیدى آورد و ترویج کرد و آن دین و سلطنت را در دست گرفت سالها هم
+++
سلطنت کرد بعد رنود ایرانى آمدند و گفتند ما دینتان را قبول کردیم اما سلطنت مال خودمان رنود از این که خواجه نصیرالدین باشدبعد از این که سالها کمیته داشتند آمدند گفتند خوب دینتان را قبول کردیم ولى سلطنت به اهلش نرسیده حالا اگر به اهلش نرسیده سلطنتمان مال خودمان منتهى بدبختانه در ماوراء جیحون یک دسته پیدا شدند و آنجا معارضه کردند که که عثمان جرور بود همهاش را ما میخواستیم ببریم یک تیکهاش را هم آنها بردند و الّا سلطنت مال ایران بوده و یک دیانتى هم ایران داشت یکى از خواص مختصه ایران این است که روزى بر ایران نگذشته است که دیانت نداشته باشد یعنى معتقد به خدا و پیغمبرى نباشد- انوشیروان در وصیتش مىگوید (افسوس که امروز از آن روزهایى است که من حال ندارم) وقتی که میخواهد وصیت کند همه شعرش نمیدانم میگوید همیشه بود پاک دین نیک رأى وقتى که میخواهد وصیت کند مىگوید بروند از مؤبدان بیاورند و میگوید باید در حضور مؤبد پاک دین نیک رأى مشورت کرد و وصیت نمود بعد از آن بدبختانه یک مدعى هم پیدا شد و این سلطنتى که ما باید همهاش را ببریم یک قدرش را هم ترکها بردند عرض کردم من سررشته از تاریخ ندارم اما نمیدانم چه وقت رئیس عرب به مقتضاى قانونى یا یک معاهده از دست ایران رفته است همهاش را به قاچاق بردند قاچاق قاچاق. اگر یک بار قاچاقچى مال آدم را ول کرد خوب باز آن مال خود آدم است. پس غرض عرض من این است که ارض عرب جزء ایران بوده است و اقوام عرب هم جزء هموطنان ما بودهاند و لغت عرب هم یکى از لغات اقوام ایران است (گفتند- صحیح است) و خیلى هم پیشنهاد ارباب ندارد.
ارباب میفرمایند لغت غیر را بیرون کن؟ نه لغت خودت را بیرون کن اگر مىکردى گفتم آن هم یک قسمتى از فارسى است بندرعباس همچو حرف میزنند که آقاى کازرونى هم نمىفهمند (خنده نمایندگان) آن هم فارسى است مقصود من این است که باید وطن هشت هزار ساله را اگر نمیتوانیم بشناسیم و وطن زمان حضرت ابراهیم را هم اگر حد و حدودش را نمیتوانیم بشناسیم وطن هزار و چهار صدساله خودمان را میتوانیم بشناسیم. پیغمبر ما پیغمبر عرب باشد رعیت ایران بود. از یمن تا همه جزیرهالعرب ارض ایران بود و ناقل قانونى هم تا حالا پیدا نکرده همهاش قاچاق بوده است. لغت عرب. کرد لر اینها همه جزء زبان ایرانى بوده و اینها همه اقوام هموطنان ما بودهاند پسرعموها هم شریکند (اشاره به کلیمىها) آنها هم از الحق هستند. پس این عرایضى که من کردم مقصود عرضم این است که اگر آقایان در قانوننویسى یک لفظى را از جهت ادبى خوب نمیدانند بنده هم موافقم. مثلاً من را اگر بخواهند به فارسى صدا بزنند باید بگویند بزرگ خوب یاددهنده سیدحسن مدرس فارسیش بزرگ خوب یاددهنده است (خنده نمایندگان) یا آقاى رئیس را بخواهید فارسى صدا کنید: آقاى بزرگ خوب چى باید بگویند (خنده نمایندگان) فارسى مؤتمنالملک را نمىدانم اما حسین یعنى خوب: آقاى رئیس: آقاى بزرگ خوبچى: پس اگر ادبیات اقتضا دارد من حرفى ندارم البته در ادبیات باید لغات خوب و فصیح و بلیغ باشد و مرکب نباشد یکیش فارسى یکیش ترکى یکیش کردى. یکیش فرانسه این خیلى خوب است ولى اگر سیاسى است که بنده و جداً عرض میکنم. به بعضى پیشنهادات بخصوص به مقتضاى امروز خیلى مضر است براى هموطنان ما و علاوه بر این که وطنخواهى نیست مضر هم هست. عرض کردم معذرت میخواهم. یکى آن که جغرافیا و تاریخ نمیدانم یکى هم این که خیلى کسالت دارم یکى هم این که تنقید از اشخاص هیچ بار بنده نمیکنم و با هیچ کس هم از نقطهنظر شخص طرف نشدهام به جهت این که منافع شخص مشترک نداشتهام این فعل را هم حمل بر صحت میکنم و میگویم ادبى است و با ادبیتش هم مخالف نیستم. اماحمل بر ادبیاتش نمیشود کرد من که از صبح تا شام تو خانه نشستهام ده تا کاغذ برایم میآید یا چند تا تلگراف میآید تمام رویش یک خطهایی نوشته شده است خط که غیرفارسى است و خط فارسى تویش کم است و ساکت و صامت نشستهام بىجهت و بىقاعده خط غیرفارسى روى کاغذ و قبض تلگراف است آن وقت بىجهت لغت اقوام خودمان که کردى باشد (آقاى اجاق اوقاتش تلخ نشود) کردى لغت خودمان است. عربى هم لغت خودمان است لرى هم سى خودمان است باید اینها را نگاهداشتن آن براى ما نافع است نه از دست دادنش اما اگر ادبى هستند تقدیم میکنم ادبیت همه را و ازخداوند عالم توفیق همه را مىخواهم.
وزیر مالیه- بنده هیچ نمیدانم موضوع مذاکره چیست و به عقیده خودم مجلس شوراى ملى را هم محل مباحثه علمى نمیدانم زیرا مباحثه علمى یک لوازمى دارد که آن لوازم در مجلس شورای ملى فراهم نیست. فقط من اگر مدافعه میکنم مختصراً مىخواهم یکى دو فقره اشیاء را که ممکن است سوءتفاهمى پیش بیاورد رفع کنم. آقاى مدرس در تشخیص اسم و شعوب و قبایل و اوضاع جغرافیایى یک قدرى گمان میکنم مطالعات کاملى نکردهاند.
مدرس- خودم هم عرض کردم هیچ اطلاعى ندارم.
وزیر مالیه- خودشان هم فرمودند و کرد و لر ایرانى هستند اما عرب ایرانى نیست نه این که عرض کنم ما با عرب یک مغایرتى داریم- خیر. نظر به این که ما شرف تدین دین مبین اسلام را داریم که از عرب به ما رسیده است ما با عرب کمال اخوت را داریم و چون به دیانت اسلام مفتخریم و این افتخار را از عرب داریم و آثار یادگارهاى دیگرخوب هم از عرب داریم. به این واسطه با عرب کمال اخوت را داریم. اما عرب ایرانى نیست اگر بنا باشد عرب را ایرانى حساب کنیم آن وقت به آن ترتیبى که آقاى مدرس فرمودند خیلى اقوام دیگر را هم باید ایرانى حساب کرد که ایرانى نیستند و خودشان هم خودشان را ایرانى نمیدانند. بنده این عرضى که اینجا کردم براى این است که انسان آنچه را که حق خودش است نگهدارد و حفظ کند و آنچه را که حق دیگران است و دیگران هم حق خودشان میدانند نباید به آن تجاوز کرد. بلى عربستان بعضى اوقات جزعاً یا کلاً در تحت استیلاى ایران بود. در زمان خود انوشیروان هم که آقاى مدرس اسم بردند قشون ایران رفته است به عربستان ولى بنا بر استمداد خود اعراب از ایران بود. یعنى دولت حبشه به یمن تعدى کرد و رفتند آنجا و عملیاتى کردند و عرب مستأصل شد و متوسل شد به انوشیروان عادل این هم یکى از مفاخر تاریخى ما است که انوشیروان از ایران قشون فرستاد به یمن و عرب را از دست ظلم خارجى نجات داد.
مدرس- آنجا امیرى بود از طرف انوشیروان
(همهمه نمایندگان- صداى زنگ رئیس)
وزیرمالیه- عرض کردم این جا جاى مباحثه نیست مقصود عرضم این بودکه فرمودند عربستان جزء ایران است و حالا که نیست قاچاق است. میخواهم این سوءتفاهم پیش نیاید. ما باید مملکت خودمان را حفظ کنیم این دوره یک دوره و زمانى است که رسماً در یک مجلس شوراى ملى نباید یک عنوانى کرد که بتوانند به ما حمله کنند و ایراد کنند و بگویند شما پا از حدتان دراز مىکنید. اخوت و یگانگى همگى صحیح است اماعربستان جزء ایران نیست.
مدرس- دو پادشاه بوده است یکى ایران و یکى رم.
وزیرمالیه- خیر به این عنوان نباید متشبث شد. اگر چه ممکن است سوءتفاهمى پیش بیاید حتى ممکن است اسباب اعتراض بر بنده بشود که بگویند فلانى یک عنوانى کرد که مخالف وطنپرستى بود.
مدرس- نه سلاطین دنیا دو تا بودند یکى ایران و یکى رم مابقى همه امیر بودند کسى پادشاه بود؟! معنى وطنپرستى این نیست که بنده اینجا یک ادعایى بکنم که بتوانند بر ما خورده بگیرند عرض کردم مسئله زبان گفتگوى اختلاف ایران و عرب اینها یک چیزهایى است که در مجامع علمى و ادبى باید مباحثه بشود که آیا میتوانیم بگوییم الفاظ عربى در فارسى باشد یا نباشد یا چقدر خوب است؟ چقدر بد است. بنده از آنهایى نیستم که معتقد باشم هیچ لفظ عربى در فارسى در الفاظ ایرانى نباشد بعضى اشخاص این عقیده را دارند و معتقدند که هیچ لفظ عربى در فارسى نباید باشد. ولى بنده این عقیده را ندارم و شاید غیرممکن هم میدانم. عرض کردم. این یک مباحثه ادبى است اما این که ابراهیم ایرانى بوده است و قوم عرب ایرانى است این مثل ادعاى جماعت دیگرى است که میگفتند زردشت مادرش ترک است. بنابراین ایران جزء ترکستان باید باشد این هم نظیر آن است. پس همان طور که آن را رد میکنیم این را باید رد کنیم و ادعایى نکنیم که بر ما خورده بگیرند عربستان یک مملکتى است مال عرب و امروز که اصول قومیت در دنیا مطاع متبع است و همه هم تصدیق داریم باید بگوییم ایران مال ایرانى و یک قوم مستقلى است نباید گفت عربستان مال ما است.
بعضى از نمایندگان- وارد دستور بشویم.
رئیس- لایحه مالیات تصاعدى مطرح است. آقاى دستغیب (اجازه)
دستغیب- بنده از چند جهت با این لایحه مخالفم یکى از جهاتش مسئله اصلاحى است که سابقه به انتفاء موضوع است
+++
یعنى غرض از این که این لایحه به مجلس تقدیم شده البته ازدیاد عایدات دولت است که اگر این مالیات مجرى بشود عایدات دولت زیاد میشود. بنده مخالفم براى این که عایدات دولت زیاد نمیشود براى خاطر این که یک قسمت از مالیاتبدهها که املاک هستند و چون یک مالیاتى میدهند قاعدتاً و قهراً از این حیث مالیات دادن معاف هستند پس برمیگردد روى افراد افراد هم پیش صنوفى که این مالیات به عهده آنها تعلق میگیرد دو طبقه هستند تاجرند و کاسب بنده مختصراً گمان نمیکنم که در ایران یک تاجرى باشد که این طورى که شرط کردهاند عایدى او بعد از وضع مخارجى که براى امورات تجارتیش میکندو پس از وضع مبلغى که از این مالیات استثناء میکنند آن وقت هزار تومان و دو هزار تومان و چه عایدى داشته باشد که از او مالیات بگیرند اگر هم باشد یک عده قلیلى که نمىارزد هم به وقت مجلس صرف کردن براى وضع این قانون و هم به زیاد کردن اجزاء ولو دو تا میز و صندلى باشد. بعضى از آقایان مىفرمایند اگر عایدى نداشته باشند نمیگیرند ما این مالیات را وضع میکنیم هر کس عایدیش از این مبلغ زیادتر شد میگیریم. نشد میگیریم و مزاحمتى ندارد. عرض کردم این حرف منعلق ندارد براى این که مالیات را وضع میکنیم که مثلاً از فیل مالیات بگیرند میگویند اصلاً فیل در مملکت نیست. میگویید اگر آمد آن وقت ازش مالیات میگیریم سالبه انتفاء موضوع معنایش همین است. اما راجع به صنف. در میان اصناف هم همین طور نداریم اشخاصى را که بعد از این که تمام مخارجش را راجع به تجارت میکند آن وقت فلان مبلغ هم اضافه داشته باشد که از آن اضافه مالیات بدهد و در نتیجه عرض کردم عایدى دولت هم کمتر میشود. براى این که فلان صنف میگوید مالیات وى عایدی است و من عایدیم زیادتر از این مبلغ که معین کردهاید نیست پس مالیات صنفى هم موقوف میشود و نتیجه برعکس میشود. شما مىخواهید عایدى دولت را زیاد کنید در صورتى که کمتر میشود. پس مالیات تصاعدى براى امروزه ارزان با این حالت حالیه به عقیده بنده اسباب کسر عایدات است نه زیادى آن. این جهت جهت دیگر برفرض که یک مقدارى عایدى دولت زیاد شود به قدرى که یک اداره ایجاد کنیم براى این که مالیات تصاعدى را وصول کنند مسلماً زیاد نمیشود ولو (عرض کردم) به اندازه دو تا میز هم باشد عایدى زیاد نمیشود بعد دولت در سال سوم و چهارم حس میکند که به اندازه که مخارج در این راه میکند عایدى ندارد آن وقت از دو حال خارج نیست یا این که زیادش کنند یعنى حالا هرکس هزار تومان علاوه داد باید مالیات بدهد. آن وقت میگویند زیادتر از پانصد تومان باید بدهد. اداره را که نمیشود منحل کرد بالاخره از پانصد تومان به بالا میگیریم. پس عرض میکنم این مالیات به این شکل هم براى دولت ضرر دارد و هم براى مردم. دیگر این که. (آقایان را استدعا مىکنم درست متوجه باشند) فرق است میان اعتبار و ثروت بنده عرض میکنم اغلب از مردم ایران و اکثر تجار و کسبه و اصناف ایران به اعتبار زندگى میکنند اگر بنا بشود این مالیات مجرى بشود (باز هم به عقیده خودم صلاح نیست در این باب بسط داد این است که به همین کلمه قناعت میکنم) اگر بنا بشود این مالیات مجرى شود مردم اعتبارشان خراب مىشود و به کلى زندگانیشان خراب میشود چون آن اعتبار به کلى از میان مردم میرود بسیارى از اشخاص هستند که هستى به اندازه اعتبار ندارند یعنى اعتبارشان پیش از هستىشان است و به اصلاح امانت دارند براى مردم و اگر بنا بشود امانت و اعتبار هم سلب شود زندگانى مردم کار مشکلى میشود. این دو جهت از مخالفت بنده است جهت دیگر این است که قانون مالیات تصاعدى عملى نیست به واسطه خاطر این که عملى بودنش فرع بر این است که کاسب یا تاجر صورت جمع و خرج خودش را مرتب کرده باشد که وقتى مأمور دولت میآید میگوید، آقا جمع و خرج شما چیست؟ اگر مختصر است دفترچه را از توى جیبش بیرون میآورد و اگرمفصل است دفترش را باز کند بگوید این است. جمع و خرج. این هم زیادتى عایدى من. این هم مالیات من. ولى امروز در ایران این طور معمول نیست که هر فردى از افراد یا کاسب دفتر جمع و خرج روزانه داشته باشد که وقتى مأمور دولت میآید بگوید این جمع و خرج روزانه من است. این مالیات را از من بگیرید. پس وقتى منظم و عملى میشود این طرز که قانون تجارتى که من دیدم بگذرد (و گویا مدون شده و شاید از کمیسیون هم گذشته باشد یا مطرح باشد و بعد بگذرد) و دفتر تاجر را دولت بیاورد مهر کند آن وقت آن دفتر را بدهد به دست تاجر و به تاجر بگوید که چطورجمع و خرج کند و وقتی که مأمور میآید تاجر آن دفتر را بدهد به دستش بگوید این جمع من- این خرج من و این هم عایدات من ولى تا این که ترتیب زندگانى مردم ایران راجع به جمع و خرج مرتب نیست و تا دفتر مهر کرده دست تاجر نباشد گمان نمیکنم عملى باشد مگر این که اسباب زحمت براى مردم و اختلافات ایجاد میکند این است که بنده عرض میکنم که هر کس باید مشتبه نشود غرض بنده نه این است که بگویم هر کسى عایداتش زیاد شد نباید مالیات بدهد. بنده نمیگویم که فقط فقرا باید مالیات بدهند که آن وقت یکى از موافقین یا مخبر بگوید: اى داد اى فریاد فقرا چرا باید مالیات بدهند. خیر عرض نمیکنم کسى که زیاد پول دارد به دولت ندهد البته عرض میکنم هر کس میخواهد در ایران زندگى کند و در ایران امنیت داشته باشد باید به دولت کمک کند و مالیات بدهد اما طرز باید عملى باشد. یک نگاهى باید کرد به اخلاق و عادات و طرز زندگانى امروزه ایران و با آن مالیات وضع کرد ولى این مالیات تصاعدى نسبت به حالت امروزه و وضع زندگانى و اخلاق امروز ایرانى خوب نیست و بنده مساعد نیستم. ممکن است پس از ده سال بیست سال که تجار دفتر مرتب داشته باشند و هر کسى ناچار و مجبور باشد که یک دفترى داشته باشد که دخل و خرجش را مرتب کند این مالیات وضع شود و الّا بنده نسبت به افراد امروزه ایران یقین دارم که مأمور به هر اندازه ملایم و مساعد باشد و برود درب دکان یک تاجرى بگوید آقا دفترت را ببینم. فقط همهاش که محیط پارلمانى نیست و محیط طهران محیط خارج از طهران هم داریم- بنده نسبت به شیراز این طور معتقدم اگر بنا بشود مأمور دولت برود درب حجره تاجر که دفترت را بده من ببینم دیگر موضوعش را سابقه ندارد. محمولش را سابقه ندارد. ترتیبات و کیفیاتش را سابقه ندارد. فوراً اعتباراتش اگر همهاش از بین نرود یک قدریش کاسته میشود. این اخلاق بد است ولى چه کنیم امروز این اخلاق هست و به عقیده من اگر این مالیات وضع کنیم اسباب زحمت براى مردم فراهم میکنیم و از اعتبارات مردم میکاهیم و آن وقت تازه عملى هم نیست و اگر هم عملى باشد تازه بر عایدات دولت افزوده نخواهد شد و دولت پس از چند سال ناچار است اصل اداره را منحل کند. اگر هم منحل نکنند ناچار علاوه میکند یعنى از این هزار تومان یا پانصد تومان معافیت مجبوراً کسر میکند ولى ممکن است بعد از بیست سال سى سال یک قدرى جریان امور مملکت بهتر از این بشود و مردم یک قدرى باسواد بشوند آن وقت ممکن است این مالیات را عملى کرد و با این حالیت حالیه بنده مضر میدانم و یک عده هم نسبت به بىکارها افزوده میشود چون کسى که جمع و خرجش مرتب نشده مأمور دولت هم آمده و با اختلافاتی که هست یک مرتبه مىبیند اعتبارش از بین رفته و آن وقت داخل بیکارهها خواهد شد پس این مالیات یک عده بر بیکارها میافزاید
رئیس- آقاى رهنما (اجازه)
رهنما- بنده از نقطهنظر اصول موافق با این مالیات هستم علاوه بر این که وضعیات مملکت و احتیاجاتی که امروز دارد کسرهاى سال آتیه که ما در مقابل آن هستیم بیشتر ایجاب میکند که در این مسئله موافقت کنیم. اساساً باید دید این لایحه چیست و براى چیست. این لایحه تحمیلش بر دوش کیست روى دوش آن کسى است که فقیر است؟ که نیست اگر فقیر است به او میگویند مالیات بده؟ نه بر فرض که معلوم و محقق شد که این شخص عایدیش از هزار تومان به بالا است آن وقت میگویند یک عایدى به دولت بدهد براى چه بدهد؟ براى همان کارهایى که معوق مانده براى همان کارهایى که بودجه مملکت مقتضى شده است و هشتصد هزار تومان بودجه براى معارف و صحیه معین شده است براى این که مالاریا یا مثل برگ دهاتى را میریزد و در همین مجلس لوایح پنجاه هزار تومان و بیست هزار تومان از براى معارف ایالات و ولایات تهیه شد که داده شود و معلوم نیست در آتیه این پولها از کجا باید داده شود!! پس از این جهات بنده موافقم و گمان میکنم که اگر در این قسمت ما یک قدرى کوتاهى کنیم در سال آتیه بودجه عمومى مملکت و حوائجى را که مملکت دارد و حقیقتاً محتاج است همه آنها در مخاطره واقع خواهد شد از آن گذشته این هم یکى از مواد مرام دست چیست و البته کسانى که در پارلمان جزء این احزاب هستند مطابق اصول و عقایدشان مجبورند به این مالیاتها رأى بدهند و این موضوع عقیدهای است
+++
از طرف دیگر اگر ما این مالیات را وضع نکنیم و رأى به این قبیل مالیاتها ندهیم حقیقتاً غیرعادلانه رفتارکردهایم در چهار پنج روز قبل یک لایحه عوارض بلدى به مجلس آمد و کم و بیش به یک قسمت آن رأى داده شد که از اشخاص فقیر گرفته شود و اگر این قبیل مالیاتها در مقابل آن گذاشته شود علاوه بر این که بودجه تعدیل نمیشود آن وقت بیشتر بار مالیات بار مؤسسات روى دوش اشخاص خواهد بود که ناتوان هستند و این مالیات دادن آنها را به طرف اضمحلال سوق مىدهد و رشته زندگانى آنها را از هم مىپاشد بنابراین وقتى در یک پارلمانى مالیات بر یک قسمتهاى جزیی وضع میشود نمیتوان گفت بر عایدات یعنى بر آنچه که یک شخص بعد از وضع مخارج پیدا میکند وضع نشود و از او چیزى گرفته نشود چرا؟ براى این که دفتر نداریم براى این که به او صدمه میخورد براى این که گلههایى مرتب پشت سرهم میآید آن وقت نتیجه این میشود که این مالیات گرفته نشود کارخانه هم نیست و معدن هم نیست. قسط نفت جنوب هم که در مقابل هفتصد و هفتاد هزار لیره باید از سال آتیه کسر شود. آن وقت آن ادارات و صحیه و معارف هم که براى مملکت لازم است از بین میرود و حالا که میخواهیم این قدم را برداریم میگویند چون دفتر مرتبى نداریم و ممکن است مأمورین مالیه اسباب زحمت تجار شود بایستى این مالیات از بین برود و گرفته نشود خیر این طور نیست چون اگر ما بخواهیم این ملاحظات را بنماییم بالاخره در سال آتیه معلوم نیست چه میشود وضعیتى که از حیث {گاومخى} امسال پیدا شده است براى این که ما نتوانستیم سرم و واکسن تهیه نموده و گاوهایی که سرمایه و ثروت یک مشت رعیت هستند حفظ نماییم آنها مردند و زراعت همین طور مانده و اهالى متوارى شدهاند و البته عایدى دولت کسر خواهد شد آن وقت در سال آتیه اگر یکى دو میلیون کسر داشتید چه خواهید کرد؟ بنابراین بنده معتقدم که ما در این قسمت یک قدرى بیشتر نظرمان متوجه به آتیه کنیم و ببینیم که اگر این راه یک طورى است که ممکن است در آتیه مشکلاتى تولید کند آن را ببندیم. دیگر این که کسانى که به نام مخالفت صحبت میکند غالباً اظهار میکنندکه مخالف نیستیم و یکى از آنها آقاى دستغیب هستند که فرمودند من مخالف نیستم لیکن در عمل یک اشکالاتى ایجاد میکنند و مىگویند: اراده و دفتر و میز و مخارج بیشترى به گردن دولت خواهد گذاشت و چون آقایان در اصل قضیه مخالفت ندارد باید در طرز عمل حرف زد و در طرز عمل منافات ندارد که تجدید نشود. ممکن است خود آقاى دستغیب همان دفاترى را که میفرمایند پیشنهاد کنند و بالاخره آن دفاتر هم توزیع شود یا طرز وصول این قسمت به شکلى که فرمودند مصادره به مطلوب نشود بنابراین این قسمتها چندان اشکالى ندارد. بنده یادداشت کردهام یکى از ناطقین سابقاً فرمودند که تجار ورشکست مىشوند. بنابراین باید اول قانون شرکت براى مملکت درست کرد بعد این مالیات را وضع کرد در این قسمت بنده موافق هستم ولى ورشکست شدن و ورشکست نشدن به حرف نیست یک مملکت نمیتواند با لفظ و نطق و خطابه سرمایهدار باشد و با این چیزها نمیشود تحصیل ثروت کرد و اگر هم یک ثروت و سرمایه موهومى در این مملکت هست ممکن است به این قصد موهوم صدمه بخورد و از بین برود و اگر ثروتى نیست و مؤسسهاى که مولد ثروت هستند وجود ندارد بالاخره امروز معلوم نشود فردا معلوم میشود و بالاخره این تجار باید سرمایه داشته باشند و سرمایهشان را به کار بیندازند و این که میفرمایند عایدیشان در سال به اندازه هزار تومان نیست بنده عرض میکنم چند تا کمپانى قالى در عراق خوب است باشد که در سال متجاوز از دویست هزار تومان عایدى داشته باشد؟ الان قالى دومین صادرات شما است و نفت جنوب اولین صادرات شما است این قالى را کى میبرد؟ تجار مىبرند و به تجارتخانههاى اروپایى و امریکایى میفروشند آیا براى چشم قشنگ عراقى است که این کار را میکنند؟ یا براى تجارت و استفاده خودشان این کار را میکنند؟ وقتى آنها آن قدر از تجارتشان استفاده میبرند شما چرا بخل مینمایید که فلان قدر عایدى به دولت بدهند؟؟ پس در این قسمت اگر نظر به یک حاجى آقایى هست نباید در لواى یک حاجى آقا پنجاه نفر سرمایهدارهاى خیلى بزرگ هم عایداتشان را از این مملکت ببرند بدون این که یک شاهى به دولت بدهند البته آن حاجى آقا باید دهشاهى یا ده تومان بدهد و کمپانیهاى بزرگ باید بیشتر بدهند از طرف دیگر ما آمدیم و این لایه را مسکوتعنه گذاشتیم و گفتیم این هم بماند روى آن مالیاتها آن وقت باید عود نماییم به همان حالتى که بودیم. الان هفت هشت جلسه است که پارلمان معطل شده و این مالیات آمده است اینجا و برگشته است آن وقت صحیه و معارف هم که هى امسال پیشنهاد راجع به آنها میکردند و نمىشد امسال عملى بشود در سال آتیه هم باید همین طور بماند. صحیه ولایات مگر حق ندارد امروز بیست و نه هزار تومان به معارف آذربایجان داده میشود و در حدود آذربایجان دو میلیون تومان پول معارف میدهند.
دستغیب- از طهران کسر کنند
رهنما- از طهران کسر کنند؟
این که وضع نمیشود شما نمیتوانید زندگانیتان را یک طورى کنید که هر روز کسر کنید و بالاخره هى تحلیل بروید بیست و نه هزار تومان به معارف آذربایجان داده میشود آیا این مبلغ براى آذربایجان کافى است؟ آذربایجان یکى از ایالات بزرگ ایران است و در بین دو ضلح مؤثرى قوى است و هزارگونه پر و پا کند و تبلیغات در آذربایجان میشود. منتها خود آذربایجان استقامت کرده و میکند شما هم باید نسبت به معارف آذربایجان کمک نمایید. پس وقتى که این طور شد براى فلان ایالت و ولایت هر کس هم که میخواهد کمک بشود تمام اینها مىماند براى این که عایدى ندارند از کجا بدهند؟ پس برمیگردیم به آن قسمتى که آقاى دستغیب فرمودند فرمودند عایدى مطابق این طبقهبندى یعنى از هزار تومان به بالا در ایران نسبت این هم یک چیز تازهای است؟؟ در ایران از هزار تومان به بالا عایدى نیست؟ بر فرض هم که نباشد این که دعوایى ندارد از او مالیات نمیگیرند ولى این حرف خوب نیست زده شود براى این که یک مملکتى که ده دوازده میلیون نفوس دارد آن وقت در پارلمانش بگویند که در ایران در سال عایدى از پنجهزار تومان به بالا نیست این یک چیز غریبى خواهد بود و اعلان ورشکست یک مملکت است؟ خیر؟ عایدى ده هزارتومان و پنجاه هزار تومان و صدهزار تومان هم در این مملکت هست و باید از آنها هم گرفته بشود و اما این که فرمودند تجار به اعتبار معامله میکنند و اگر این مالیات وضع شود سرمایه و پولهاى امانى معلوم کنند که اسباب زحمت مردم نشود بنده کاملاً موافقم ولى در اصل قضیه گمان میکنم مقضى نباشد پیش از این لایحه را معطل کنیم و ممکن است ما در کلیات این لایحه رأى بدهیم. پس از آن در مواد ممکن است خود کمیسیون هم کم و بیش نماید و بالاخره آن را به یک صورت خوبى در بیاورد که براى مردم مفید باشد و از کسى گرفته شود که واقعاً عایدى داشته باشد و از کسى که نداشته باشد نگیرند. بنابراین نمیشود یک همچو مالیاتهایى دور انداخت و آمد بر جو و گندم و تخم مرغ و لیمو و پرتغال مالیات تحمیل کرد و از آنها مالیات گرفت (جمعى گفتند- مذاکرات کافى است و بعضى گفتند-کافى نیست)
رئیس- رأى گرفته میشود به کفایت مذاکرات آقایانی که مذاکرات را کافى میدانند قیام فرمایند (اکثر برخاستند)
رئیس- معلوم میشود کافى است- رأى میگیریم براى شور در مواد آقایانى که شور در مواد را تصویب میکنندقیام فرمایند. (اغلب قیام نمودند)
رئیس- تصویب شد ماده اول قرائت میشود. (به شرح آتى خوانده شد) ماده اول- بر عواید خالص اشخاص و مؤسسات تجارتى و صنعتى به طریق ذیل مالیات برقرار میشود: هزارتومان از پرداخت مالیات معاف از هزار و یک تومان الى دو هزار تومان صدى یک درسال از دو هزار و یک تومان الى چهار هزار تومان صدى 2 در سال از چهار هزار و یک تومان الى ششهزار تومان صدى 3 در سال از ششهزار و یک تومان الى ششهزار تومان صدى 4 در سال از ده هزار و یک تومان الى پانزده هزار تومان صدى 5 در سال از پانزده هزار و یک تومان الى بیست هزار تومان صدى 6 درسال از بیست هزار و یک الى بیست و پنجهزار تومان صدى هشت در سال از بیست و پنجهزار تومان به بالا صدى ده در سال
تبصره (1) عواید خالص عبارت از مبلغى است که بعد از وضع مخارجى که براى تحصیل همان عواید مصرف میشود به دست میآید
تبصره (2) کلیه عایدات املاک و مستقلات و مواع و مواشى که مالیات مستقیم مىپردازند از مالیات تصاعدى معاف خواهد بود.
رئیس- آقاى شیروانى (اجازه)
شیروانى- بنده موافقم
+++
رئیس- آقاى محمدولى میرزا (اجازه)
محمدولى میرزا- بنده یک پیشنهادى تقدیم کردم و در موقع پیشنهاد عرایض خودم را عرض خواهم کرد
رئیس- آقاى مشاراعظم (اجازه)
مشاراعظم- بنده گمان میکنم که لازم است درست دقت کرد و دانست در مملکت هر کس چه نوع مخارجى دارد و اگر این موضوع خوب تشخیص داده شود دیگر در امر مالیاتى اشکالى فراهم نخواهد بود مخارج مملکتى چون کلاً براى حفظ منافع مملکت و بالاخره براى حفظ منافع اهالى مملکت است البته به عهده عموم مردم مملکت است. همان طور که یک شخص در خانهاش خرج لازم دارد و مخارج مملکت هم یک قسمتش بر دوش اوست و هر کس که صاحب سرمایه و ثروت باشد بیشتر خرج مىکند و هر کس که نداشته چیزى خرج نمیکند ولى مسئلهاى که قابل توجه است این است که تمام قضایایى که به فکر و وهم میرسد نباید عرض کرد که صورت عمل هم پیدا میکند از مرحله فکر تا عمل تفاوت خیلى زیادى است. ممکن است ما خیال کنیم که در مملکت چون یک عوایدى براى مخارج مملکت یک استفاده کلى کرده بدیهى است همین طور هم هست و از عایدات هر کسى باید مبلغى به عنوان مالیات براى مملکت تحصیل کرد اما باید درست دقت کرد عایداتى که میشود از آن مالیات گرفت چه نوع عایداتى است و تحمیل مالیات بر دوش صاحبان منافع به چه نحوى بهتر و شایستهتر است و آن وقت از روى آن عمل کرد مالیات را باید مطابق یک اصول کلى که طبیعتاً واجبالرعایه است از اشخاص گرفت که عایدات آنها بعد از وضع مخارج خیلى زیاد باشد و باید مأمورینى که براى وصول مالیات میروند طورى عمل کنند که در حساب آن عایدات اشتباه ننمایند و این مسئله اسباب کشمکش و اختلاف نباشد و باید طورى اصول مالیاتى را تشکیل کرد که مخارجى که براى وصول آن مالیات میشود. با حاصلى که به خزانه مملکت میآید مناسب باشد و اگر بنا باشد هیچ کدام از آنها را رعایت نکنیم و همین قدر خیال نماییم که یک پولى در پیش بعضى اشخاص پیدا مىشود و باید از آنها مالیات گرفت بدون حساب نکات مهمه و فواید آن این فکر به عقیده بنده عملى نیست حالا ممکن است یک روزى هم عملى بشود ولى بعد از آن که در عمل هزار مرتبه به اشکال برنخورند و آن اشکال را رفع کنند و این هیهات است که عملى بشود و یک عمرى میخواهد و معلوم نیست کسى به اینجا میرسد ولى باید از ابتدا این نوع فکرها شده باشد که وقتى شروع مىشود مأمور و مالیاتبده در زحمت و در آخر هم با همه هیاهوها و صداها یک پولى دستمان نباشد که براى مخارج لازمه تکافو کند به علاوه باید فکر کنیم که عایدات این مالیات را براى مصرف چه مخارجى مىخواهیم آیا مىخواهیم صرف توسعه معارف کنیم یا این که صرف مرتب نمودن صحیه کنیم یا این که براى ساختن طرق شوسه صرف نماییم؟ یا مؤسسات سودبخش تأسیس نماییم خیلى خوب تمام اینها صحیح اما آیا این مالیات براى این منظور ما کافى است این قسمت را اول باید تشخیص داد و اگر فقط براى توسعهی معارف و امور صحى است. لازم است دقت کنیم و ببینم عایدات این مالیات براى مخارج این دو محل کافى یا کمتر یا این که بیشتر است و بالاخره تمام این عایدات در سال چقدر مىشود و آن محلى که باید این مالیات صرف آن بشود چه محلى است؟ هیچ کدام از اینها در این لایحه در نظر گرفته نشده و اگر از خود انشاءکنندهی قانون هم سؤال نمایند که عایدات این مالیات تصاعدى در سال چقدر خواهد بود. بنده گمان نمیکنم بتوانند جواب بدهند دیگر این که براى محسنات این قانون و اثبات این که این یک قانون خوبى است و بر ارباب ثروت تحمیل میشود در مجلس شوراى ملى یک ادله و براهینى گفته میشود که غالباً مقرون به حقیقت و صحت نیست و من خیلى متأسفم که در مجلس مطالبى گفته شود که مطابق با واقع نباشد. متصل میگویند پس باید مالیات را از رعیت گرفت. از فقراگرفت؟ در مملکت ما همچو اصلى نیست که مالیات را از فقیر و رعیت بگیرند خیر خیر از عوارض بلدى که در این سنوات مشروطیت وضع شد .. (همهمه بین نمایندگان)
مشار اعظم- اجازه بفرمایید و چند فقره مالیات صنفى که از قدیم باقیمانده و هنوز آثار آن تحمیل بر یک رشته مردم است دیگر ما مالیاتى بر طبقه فقیر نداریم و اگر کسى بخواهد این فقره را الغاء کند در واقع حقیقت را انکار کرده و اگر هم آقایان بخواهند جنجال کنند بنده اهمیت نمىدهم. مالیات اراضى که تحمیلش بر مالک است وصول مالکیت که در مملکت شما محرز است مالکین هم با رعایا یک اصول تراضى دارند و عمل میکنند تا به حال هم یعنى قبل از این که این قانون ممیزى جدید بیاید و ما رأى بدهیم مالیات همیشه از سهم ارباب گرفته شده و مالیات کلى شما را این مالیات تشکیل میدهد. یک فقره عواید دیگرى شما دارید از گمرک یا از منابعى که امتیازاتش را دادهاند اینها هم یک رشته از عوائد شما است و هیچ ربطى به فقرا ندارد منتهى عوارض بلدى که در سنوات مشروطیت وضع شده تحمیلى شده است به فقرا یعنى هواخواهان مشروطیت که خودشان هواخواهان راحت فقرا هستند این مالیات را تحمیل بر فقرا کردهاند.
آقا سید یعقوب- تنقید از مشروطیت نکنید
مشاراعظم- از کجا معلوم است که من از شما وطنپرستتر نباشم؟ تنقید از مشروطیت اگر هم تنقید کنم عیبى ندارد شاید بنده به یک اصول دیگرى معتقد باشم من که هنوز چیزى نگفتهام.
آقا سید یعقوب- تا قانون اساسى هست شما نمىتوانید تنقید کنید.
مشاراعظم- از قانون اساسى نمىشود تنقید کرد عجب حرفهاى بىربطى؟ به هرحال این محسناتى که براى این قانون ذکر میشود این محسنات را میشود قبول نکرد .. و بایستى یک محسنات دیگرى ذکر کرد. آقاى رهنما مىفرمایند خرج داریم. امسال گاومیرى شده است براى این که بودجه سنه آتیهمان تعدیل شود محتاج به تکثیر عوائد هستیم بنابراین ملزم هستیم وضع قانون مالیاتى کنیم و عایدیمان را زیاد کنیم. بسیار خوب این یک طریقى است که همه مىپسندند و صحیح میدانند زیرا مخارج ضرورى مملکتى را نمیشود معطل گذاشت و بالاخره مخارجش هم تحمیل بر دوش اهالى خود مملکت باید باشد و وقتى که ما بخواهیم این اصل را تصدیق کنیم حق این است که تحمل بر دوش اغنیا باشد (یعنى آنهایی که بالنسبه غنىترند) این حرف صحیح است ولى بنده عرض میکنم تنها این نظر براى وضع مالیات یا این که صحیح است کافى نیست باید یک قدرى نظریات وسیعتر از این باشد باید بیاورد نگاه نکرد که مخارج ضرورى مملکت مایک نکس و کسرى پیدا کرده است البته وظیفه همه است که بدون این که مالیاتى هم وضع شده باشد از جیبشان کمک کنند ولى اساساً باید دانست که ما یک مخارج دیگری هم براى مملکت داریم و مملکت ما با این وضعیت حاضره نمیتواند همین طور باقى بماند باید تکانى بخورد و ترقى و صعودى داشته باشد و اگر بنا شد این کارها با دست دولت بشود خبر تکثیر عوائد خزانه دیگر گریزى نیست و ناچاریم عوائد خزانه را زیاد کنیم با همان و با پولهایی که در خزانه جمع میشود یک کارهاى مهمترى هم بکنیم و البته باید عملاً عایدات را زیاد کرد اما باید عایدات را سنجیده زیاد کرد باید یک عایدى در نظر گرفت که آن عایدى به یک مصرفى برسد یعنى براى اصل مقصود آن عایدى کافى باشد و فىالحقیقتاً به مصرف خودش برسد اینجا آقاى رهنما میفرمودند که ما از کمپانى که سى هزار تومان در عراق عایدى دارد میگیریم خود این قانون اتفاقاً ما را منع کرده از این کار آقایان مستحضرند که در عراق یا کردمان که قالى میبافند کمپانیهاى داخلى نیستند کمپانیهاى خارجه هستند که در آنجا عملیات دارند قالیها را میبافند و آنها را دسته میکنند و به آنها مىدهند آنها هم حمل مىکنند ماده سوم مىگوید اتباع و مؤسسات خارجه در صورتى مالیات مىپردازند که عایدى آنها در داخله ایران تحصیل شده باشد) این قضیه به کلى نقض مىکند فرمایش حضرتعالى را پس از این قبیل کمپانیها که در ایران هست و مالالتجاره ما را حمل مىکند به خارج شما یک عایدى نمیتوانند به دست بیاورید اینها میرود به خارج و به جیب شما برنمىگردد به علاوه باز باید توجه بفرمایید که پس ممکن است پس از وضع این مالیات آن کسانى که در بانک پول داشته باشند بعد از یاس از موضوع و نگرانى از این که هر سال یخه آنها را سفت و سخت میچسبند و یک پولى از آنها مىخواهند و تفتیش در کارهایشان مىکنند ممکن است پولهایشان را نقل کنند به جاهاى دیگر این مسئله تنها در مملکت ما اتفاق نیفتاده در آلمان هم اتفاق افتاده همان اوقات اخیر که یک اتفاقاتى روى داد و براى خسارت و غرامات جنگى مطالباتى مىکردند آقایانى که در آلمان بودهاند مىدانند که به چه وسایلى کمپانىهاى سرمایهدار پولهاشان را به مملکت خارجه مىفرستادند که
+++
تحمیلاتى به آنها نشود ماده چهارم این قانون هم که مینویسد (وجوهى که به طور سرمایه به خارجه فرستاده مىشود اعم از این که از فروش املاک و اموال یا از عایدات حاصله آنها باشد مالیات مذکوره در ماده (1) را همه ساله خواهد پرداخت) بنده عرض مىکنم مردمان سرمایهدار زرنگ هستند و مىدانند پولهاى خود را به چه شکلى و به چه راهى به خارجه بفرستند که ما هیچ حس نمىکنیم و بالاخره از این پولها یک عایدى در آخر سال و براى ما نخواهد بود و بر مىگردد این مالیات به یک اشخاصى که از پیدا کردن این راهها عاجزند و یک پول جزیى دارند از ارباب املاک و صاحبان اراضى هم که چیزى نمىگیرند دسته تاجر هم هستند که لازم نیست من در مجلس شوراى ملى شرحى توضیح بدهم اینها عایداتشان آن قدرى نیست که هم خرج شاگرد و هم مخارج حجره را داده باشند و در آخر سال هم صد هزار تومان داشته باشند که از صد هزار تومان یا بیست هزار تومان فلان مبلغ بگیرند در تمام مملکت گمان نمىکنم ماده نفر این طور تاجر داشته باشیم شاید اشخاصى باشند که در آخر سال زیادتر داشته باشد و هستند ولى شغل آنها منحصر به کسب و تجارت و صرافى و براتبازى نیست آنها ملک دارند و از املاکشان هم مالیاتهایى میدهند و این قانون هم آنها را معاف کرده و از آنها چیزى نمىگیرند از این اشخاص بخصوص که عرض کردم براتبازى و صرافى و بنکدارى مىکنند و در آخر سال پنج هزار تومان یا ده هزار تومان سوقات یا بیست و پنج هزار تومان مطابق از روى آخرى ماده اول داشته باشد خیلى کم است و از اینها هم مالیاتى به دست ما نمىآید بنابراین ما حالا آمدیم اینجا و یک صدایى بلند کردیم و یک هیاهویى کردیم براى وضع قانون مالیات تصاعدى (هم بزرگ) و آخرسال که حساب کردیم چیزى به دست ما نخواهد آمد و مخصوصاً چیزى که از همه بیشتر بایستى ملاحطه و رعایت کرد قسمت اجرایى این قانون است در لایحه دولت که چهار پنج ماده بیشتر نبود و آنها اساساً و در واقع یک شبحى به نظرشان آمده و یک فکرى برایشان پیدا نشده سه چهار ماده سرسرى نوشته بودند به عنوان مالیات تصاعدى به تصور این که چون این مسئله در سایر قطعات دنیا معمول است باید در مملکت ما هم باشد ولى در آنجا ما بعد از سالیان دراز که متمدن شدهاند تجار دفاترشان معین حسابتان معین بانکها هم صورت حسابشان در دست دولت و دولت واقف به تمام اسرار و رموزات مردم بوده است آن وقت یک همچو قانونى وضع شده است و حالا اینها یک شبحى به نظرشان آمده است و بدون مطالعه چهار پنج ماده آوردهاند در کمیسیون قوانین مالیه ولى در کمیسیون یک قدرى بیشتر دقت شده و یک اضافاتى کردهاند و یک چیزی هم کسر کردهاند و چیزى که خیلى مهم است اجراى این قانون است حالا اگر همه عرایضى که من کردم آقایان تصدیق میکنند و حرف ناحساب بدانند چیزی را که حتماً باید حسابى بدانند مسئله اجراى این قانون است و البته آقایان تصدیق میفرمایند با وضعیت حاضره مملکت ما و آزادى عمومى در مملکت این مسئله خیلى مشکل است و به عقیده بنده نظامنامه این قانون دقیق تراز خودش است براى این که اگر عایدى پیدا شود از روى اجراى نظامنامه پیدا مىشود نه به طریق دیگر باز اگر نظامنامه حسابى میداشت و معلوم مىشد هر کسى را که گمان میبرند صاحب ثروت است چطور دنبالش میکنند آن وقت نوشته شده و میدانستیم و میتوانیم در این باب اظهار عقیده بکنیم یا نه ولى حالا نمىتوانیم اظهارى بکنیم زیرا خانه قاضى گرد و زیاد است. اما حساب دارد البته به این طریق نمیشود گفت از فلان قدر فلان قدر بگیریم. آخر باید حساب گردو را کرد بعد بروند از او 5 تا یا ده تا بگیرند پس باید اول دانست که طریقه اجراى این قانون به چه طریق است. اما مخارجش با دخلش متناسب است یا نه؟ تحمیلات به مردم هست یا نیست؟ و مردمى که این مالیات را میدهند سبب یاس اینها نمیشود؟ آزادى تجارت و عمل را جلوگیرى نمیکند؟ مردم مملکت افراد مملکت هستند به شخصه تحصیل عایدى کنند و البته باید آنها را گذاشت که خودشان فرداً فرد رعایت صرفهجویى بروند و عایدى پیدا کنند و البته دولت هم وظیفهدار تشویق آنها است و باید آنها را سوق بدهد به این که بروند و عایدى پیدا کنند تا ثروت مملکت زیاد شود و البته این ثروت همهاش مال مملکت است مال غیر نیست. هر کس که دارد مال خود مملکت است در موقع به مصرف خودش میرسد و اگر در مملکت ایران میلیارد میلیارد اشرفى و طلا باشد هر روزى که مملکت حوایج خیلى مهمى پیدا کند همه آن اشرفیها را از روى شوق و رغبت به دولت طرف اعتمادشان میدهند. یا این که دولت آنها را مقهور میکند و از جیبشان در میآورد. على اى حال به مصرف مملکت میرسد 9 این طبیعى است و بنده بیشتر از این عرایض ندارم همین قدر خواستم این نظریات را به عرض آقایان برسانم که حالا که دولت تصمیم دارد چنین قانونی را اجراکند. اول نظامنامه آن را تهیه کرده و بیاورند در کمیسیون قوانین مالیه و ضمیمه این قانون کنند و در آنجا مطالعات لازمه بشود. بعد از تصحیح نظامنامه و مرتب کردن مواد آن وقت این قانون را اجرا کنند و الّا اگر به طور کلى این قانون تصویب شود و نظامنامهاش را دولت خودش بخواهد تنظیم کند آن وقت مطابق نظریه خودشان قسمت فشار و سختى و غلبهاش را زیادتر مىکنند و اسباب اشکالاتى در مملکت میشود و بعد آخر سال آن عایدى که انتظارداریم به ما نمیدهد. این بود عرایض بنده.
رئیس- چند دقیقه تنفس داده میشود (در این موقع جلسه براى تنفس تعطیل و پس از نیم ساعت مجدداً تشکیل گردید)
رئیس- پیشنهاد آقاى مدرس قرائت میشود. (به شرح ذیل قرائت شد) چون وقت گذشته است و طالب زیاداست اجازهها محفوظ باشد و جلسه ختم شود. (پیشنهاد آقاى مشاراعظم نیز به مضمون ذیل قرائت شد) بنده پیشنهاد میکنم که جلسه ختم شود و اجازههایى که براى مذاکره در ماده اول خواستهاند محفوظ بماندکه در جلسه دیگر صاحبان اجازه استفاده کنند.
رئیس- مخالفى ندارد؟
(گفتند- خیر)
رئیس- پس جلسه ختم میشود. آقاى حائرىزاده. (اجازه)
حائرىزاده- بنده قبل از شروع در دستور یک پیشنهادى کرده بودم راجع به قانون ممیزى که جزء دستور جلسه شنبه باشد جلسه پیش عده کافى نبود براى رأى استدعا میکنم حالا رأى بگیرید.
رئیس- آقاى داور (اجازه)
داور- بنده در جلسه قبل نبودم بعد فهمیدم که راجع به قانون ممیزى عده از نمایندگان مخصوصاً آقاى حائرىزاده اصرار داشتند که زودتر مطرح شود همان طورکه سابق عرض کردم در عین تصدیق به این که قانون ممیزى مهمترین قوانین مالیاتى است. به همان دلیل که مهمترین قوانین است باید دقت زیادى درش بشود و از این نقطهنظر هم بوده است که کمیسیون تا به حال سعى کرده است که بعد از یک مطالعات عمیق یک قانون بنویسد و در جلسه اخیر کمیسیون ماده اول قانون ممیزى که اصل اختلافات همه در سر او بود و تمام دقتها و مطالعات در اطراف آن ماده میشد با موافقت نظر نماینده وزارت مالیه بالاخره تمام شد. بنابراین آنچه که اعضاء کمیسیون تصور مینمایند منتها یک یا دو جلسه دیگر لازم ست براى این که قانون ممیزى تمام شود و البته آقایان تصدیق میفرمایند که در این صورت بهتر خواهد بود تأمل کنند تا وقتى که آن یکى دو جلسه دیگر تشکیل شود و از این هفته دیگر قانون ممیزى جزء دستورشود
رئیس- رأى میگیریم به تقاضاى آقاى حائریزاده
حائرىزاده- اجازه میفرمایید
رئیس- بفرمایید
حائرىزاده- این پیشنهاد را که بنده در جلسه سابق داده بودم و حالا تجدیدکردم براى این بود که چون در کمیسیون قوانین مالیه بعد از هشت ماه حالا یک ماه گذشته و آن هم به طورى گذشته است که به عقیده بنده قابل قبول نیست فرضاً قنوات یا روداب را از پرداخت مالیات یک شکلى پیشبینى کرده است بنابراین تمنا میکنم عین همین لایحه مطرح شود چون شور اولش است پیشنهادات آقایان هم ضمیمه شود و برود به کمیسیون آن وقت آقایان نظریاتشان را در شور ثانى اعمال کنند.
داور- بنده تصور میکنم که وقتى مجلس میخواهد یک قانون مالیاتى بگذراند باید سعى کندکه با نظر دولت هم موافقت داشته باشد و با هم یک قانونى را بگذرانند و همان طور که عرض کردم دولت حاضر بوده است و با نظر او این قانون تهیه شده حالا اگر آقایان راجع به موادش اشکالى دارند نظریات خود را میگویند و حاکمیت با مجلس شورای ملى است ولى در هرحال خواستم تذکر بدهم که براى یکى دو هفته پس و پیش آقایان عجله نفرمایند و بگذارند کار از روى ترتیب بشود
رئیس- رأى میگیریم. آقایانى که تقاضاى آقاى حائریزاده را قبول میکنند قیام فرمایند (عده قیام نمودند)
رئیس- تصویب نشد. جلسه آتیه روز پنجشنبه دستور اولاً قانون انتخابات ثانیاً
+++
حائریزاده- ثانیاً ندارد
رئیس- پیشنهاداتى کردهاند حالا قبول نمیفرمایید مختارید. آقاى داور (اجازه)
داور- چون راجع به معافیت ماشینهاى فلاحتى ماده مانده است و اصلاح هم شده است و به علاوه وقتى هم لازم ندارد (همهمه بین نمایندگان)
داور- اجازه بفرماییدبنده عرایضم را عرض بکنم اگر ایرادى دارید بعد بفرمایید خواستم تقاضا کنم اگر آقایان اجازه میدهند جزو دستور جلسه آتیه شود
رئیس- آقاى ضیاءالواعظین (اجازه)
ضیاءالواعظین- بنده در این خصوص عرضى ندارم راجع به دستور جلسه آتیه خواستم عرض کنم
رئیس- آقاى سهامالسلطان (اجازه)
سهامالسلطان- روز پنجشنبه مخصوص قانون انتخابات است و بنده معتقدم که مطابق رایى که مجلس داده است روزهاى پنجشنبه باید مخصوص به این کار باشد و چیزهاى دیگر جزو دستور آن روز نباشد و بنده تصور میکنم اگر آقایان پیشنهادى دارند مثل این که آقاى داور پیشنهاد فرمودند ممکن است تقاضا کنند جزو دستور روزشنبه باشد و الّا روز پنجشنبه فقط اختصاص به این قانون داده شده است.
رئیس- تصویب میفرمایید همین طور باشد.
(بعضى نمایندگان- صحیح است)
(مجلس بیست دقیقه بعد از ظهرختم شد)
رئیس مجلس شوراى ملى مؤتمنالملک
منشى- اقبالالممالک
منشى- معظمالسلطان
+++